توکیو،اوایل دهه شصت."هیرایاما" کایپتان سابق نیروی دریایی به عنوان مدیر یک کارخانه کار کرده و به همراه دختر بیست و چند ساله اش "میچیکو" و پسرش "کازو" زندگی می کند."میچیکو" زندگی خوبی به همراه پدر و برادر خود دارد اما "هیرایاما" احساس می کند وقت آن رسیده که او به زندگی خود برسد،به همین دلیل برنامه ازدواج او را ترتیب می بیند...
"دکتر جکیل" پس از نوشیدن معجونی که او را تبدیل به "آقای هاید" شیطان صفت می کند، اجازه می دهد نیمه دیگرش آزادانه تصمیم بگیرد و...
یک دختر یهودی و یک آریایی که هر دو آلمانی هستند پیش از جنگ جهانی دوم عاشق یکدیگر می شوند.شروع جنگ آنها را از هم جدا کرده و مرد برای نبرد فرستاده می شود و دختر دستگیر شده و به اردوگاه 27 اعزام می شود و...
پس از مرگ پدرش، یک نماینده هالیوود به شهر زادگاهش باز میگردد تا خانه قدیمی خانوادگی را بفروشد. در همین حین، او با یک سری دوست پسرهای سابق خود روبرو میشود، از جمله کسی که همیشه به یاد داشته بود. این فرد همچنین مسئول اداره بار پدرش نیز میباشد.
تو شهر مترو خیلی مراقب هستن. ابرقهرمانای با قدرت و استعدادهای باورنکردنی که شهروندا رو احساس امنیت میکنن. وقتی این ابرقهرمانا یکی یکی ناپدید میشن، اُمگا، عامل سازمان جاسوسی بینالمللی به اسم "اف.یو.آر.وای"، تیم رویاپردازی از ابرقهرمانا رو به وجود میاره تا به اسرار این رمز و راز پی ببرن.
زمان تحویل سال نو نزدیک است. راضیه از مادرش پول میگیرد تا برای سفره هفت سین ماهی قرمز بخرد، اما پولش بین راه گم میشود. او در جستجوی پول گمشدهاش با کسانی آشنا میشود، کسانی که نمیتوانند سر سفره هفتسین در کنارش باشند، اما هر یک به نوعی سعی میکنند تا راضیه را یاری کنند که به مقصودش دست یابد...
"داک سَوج" و پنج ماجراجوی فوق العادهیِ او وارد داستان ناپدید شدن اسرارآمیز پدرش در اعماق آمریکای جنوبی می شوند. "کاپیتان سیز" دیوانه تلاش می کند آنها را در راه سفرشان متوقف کند...
جایی دور از مسیر اصلی، تو بیابانهای نوادا، یه مجموعه خصوصی هست که مسافرا بهش "واحد گمشده" گفتن. یه مکان کنار جاده برای اونایی که از سفر خسته شدن. حس جذابیت و شور مثل طاعون تو اینجا وجود داره که بهتون قول میده بیشتر از تشنگی آب رو از بین ببره. مردم با صدای دلنشین این مکان تاریخی رو به سمت خودشون جلب میکنن و خودشون رو پیدا میکنن که توی این گوشه جادویی از بیابان توسط روحانیان خونگرمانه گرفتار شدن. اینجا استاد معمولی روانشناسی (تابیتا استیونز) در حرارت hedonistic گم میشه و از طریق یه سری دیدارهای حسی، ملکه واحد گمشده میشه و هرکی که خودشو نزدیکش کنه، توی یه قلاویز جوشان از اکستازی خورشیدی دعوت میشه.
"کوهایاگاناوا مانبی" در حالیکه مقدمات ازدواج "آکیکو" بیوه پسر خود و "نوریکو" کوچکترین دخترش را مهیا می کند درگیر دیدار به معشوقه های سابق خود "تسونه" و "یوریکو" می شود که ممکن است دختر نامشروعش باشد...