فرانتس وایزک یک سرباز بدبخت، ناامید، تنها و ناتوان در جامعه است که از هر طرف توسط نیروهایی که نمی تواند کنترلش کند مورد حمله قرار می گیرد...
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
زمان جنگهای ویتنام است. به کاپیتان «ویلارد» دستور داده می شود که به جنگلی در کامبودیا رفته و سرهنگ کورتز خائن را که درون جنگل برای خودش ارتشی تشکیل داده را پیدا کرده و بکشد. زمانیکه او در جنگل فرود می آید کم کم توسط نیروهای مرموزی در جنگل گرفتار شده تا حدی که دچار جنون می شود. همراهان وی هم یکی یکی به قتل می رسند. همینطور که ویلارد به مسیرش ادامه می دهد بیشتر و بیشتر شبیه کسی می شود که برای کشتنش فرستاده شده است...
"سبیلیا" دختر لجبازی که در استرالیای قرن بیستم بزرگ شده است، فرصت این را بدست می آورد که با "هری"، جوانی ثروتمند ازدواج کند اما برای حفظ استقلالش آن را رد کرده و ترجیح می دهد به عنوان پیشخدمت برای خانواده ای که پدرش به آنها بدهکار است کار کند و...
"تیم" مرد جوانی با هوش پایین تر از میانگین طبیعی است. او به عنوان کارگر کشاورزی مشغول به کار است و اغلب از طرف دیگران مورد سواستفاده قرار می گیرد. "مری" از او می خواهد به مدت یک روز اطراف حیاطش کار کند. یک روز تبدیل به چند هفته شده و آن دو تبدیل به دوستان هم می شوند. اما دیگران به رابطه آنها مشکوک هستند و...
با زیرنویس چسبیده
در مرکز کشوري، «منطقه ي» مرموزي پديدار مي شود که به نظر مي رسد نتيجه ي سقوط يک شهاب سنگ يا سفينه هاي فضايي باشد. «استاکر» (کايدانوفسکي) يکي از افرادي که به عنوان راهنماي آدم هاي کنجکاو به منطقه راه يافته تصميم دارد بدون اعتنا به قوانين، در قبال دريافت پول، دو مرد را به آن جا ببرد.
ایوا انوکیزو مردی میانسال است که علاقه عجیب و غیر قابل توضیحی برای ارتکاب قتلهای دیوانه وار و وحشیانه دارد.در نهایت او توسط پلیس در سرتاسر ژاپن تحت تعقیب قرار می گیرد اما همیشه به نحوی موفق به فرار می شود . او با زنی آشنا شده و عاشقش می شود و ..
چهار دوست در اثر کارهایی که میکنند از دانشگاه اخراج میشوند و برای فرار از دست طلبکاران خود به یک شهر دیگر میروند، در آنجا با یک خانه ای که دوتا نابینا در آن زندگی می کنند مواجعه می شوند و…
با زیرنویس چسبیده
«آيزاک ديويس» (آلن)، روشنفکر نيويورکي از بابت رابطه اش با دختري بسيار کم سن تر از خود به نام «تريسي» (همينگوي) احساس گناه مي کند از طريق دوستش «ييل» (مورفي)، با «مري» (کيتن) آشنا مي شود که زني دوست داشتني است اما فقط نقش روشنفکران را خوب بازي مي کند...
«کُنت دراکولا» (هامیلتن) مجبور به مهاجرت به نیویورک است، زیرا کمیساریای خلق میخواهد قصر او در ترانسیلوانیا را به ورزشگاه تبدیل کند. «دراکولا» با دیدن عکس مانکنی بهنام «سیندی سوندهایم» (سینت جیمز) روی جلد مجلهای، دلباخته او میشود و خیلی زود نوکرش، «رنفیلد» (جانسن) ترتیب ملاقاتش را با «سیندی» میدهد و کمکش میکند تا از بانک خون «غذا» تهیه کنند. «سیندی» که تحت تأثیر شخصیت «دراکولا» قرار گرفته، با او میرود و «دراکولا» با اولین گاز میفهمد که عشق بزرگش را پیدا کرده است. «سیندی» که زندگی بیبندوباری داشته، از اضطراب همسر و مادر شدن پیش روانپزشکی بهنام «جف رُزنبرگ» (بنجامین) رفته و...