در مرکز کشوري، «منطقه ي» مرموزي پديدار مي شود که به نظر مي رسد نتيجه ي سقوط يک شهاب سنگ يا سفينه هاي فضايي باشد. «استاکر» (کايدانوفسکي) يکي از افرادي که به عنوان راهنماي آدم هاي کنجکاو به منطقه راه يافته تصميم دارد بدون اعتنا به قوانين، در قبال دريافت پول، دو مرد را به آن جا ببرد.
ندارد
خیلی کم
ba vahid movafegham...
در یک جمله بهترین فلسفی تاریخ سینما
حیف واژه ی آشغال که واسه توصیف این فیلم استفاده بشه. فاجعست این فیلم . ارزش نداره حتی پنج دقیقش هم دیده بشه. فیلمی به شدت کسالت آور ، ناتوان در بیان و در کل فاجعه. 1 از 10 .
من معتقدم به کسی که بتونه این فیلم رو بدون چرت زدن و فحش دادن به اجداد فیلمساز تا آخر ببینه باید جایزه ایوب طلایی رو بدن .
حس می کنم دیالوگای سنگینی داشت و کلا فیلم سختی بود! چون من نفهمیدم آخرش چی شد اصن و چی می خواست بگه :))) :| :| :|
جوک گفتم بابا . فیلم نبود ک
بهترين فيلم تاريخ موميايي. همين و بساين كارگردان واسه كتاب قصه خوبه\n\n
از بهترین های تاریخ...
دیالوگها عالی ،،موسیقی متن عالی،،بازیگرها عالی، واقعا فیلم خوبی بود
آقا چی بود این...\nانصافا واقعا غیرقابل تحمل بود برام
از بهترین کارهای تارکوفسکی ، حتما ببینید. ( برا دوستانی که اهل فلسفه و معرفت هستند) \n10/8
چقدر زجر آور است دانستن
سلام بر دوستان عزیز\nاین فیلم یک اثر کاملا فلسفی و معنوی است و دوستانی که مثل من سینما رو حرفه‌ای دنبال نمیکنن و دوست دارن ساعتی رو با دیدن یک فیلم بگذرونن اصلا مناسب نیست چون این فیلم واسشون کسل کننده و بدون مفهوم هست و طی مدت فیلم هیچی دستگیرشون نمیشه و احتمالا وسط فیلم از دیدنش پشیمون بشن و ادامش رو نبینن.\nدوستان محترم ک حرفه‌ای هستند هم نظراتشون رو بیان کردند. \nپس ب علایق و سلیقه‌های هم احترام بگذاریم
لازمه معجزه , اعتقاد :\n\nفیلم کند اما بسیار زیبا و معناگرایانه از شاعر سینما , آندری تارکوفسکی...\n\nفیلم با تکان خوردن لیوان بر روی میز شروع می شود که گویا می خواهد به ما معجزه ای را نشان بدهد اما بعد چند دقیقه ما متوجه تکان خوردنش بر اثر عبور قطار حواهیم شد و این نشان می دهد در این دنیای خاکستری خالی از ایمان , معجزه ای رخ نمیدهد.\nدر ادامه ما با فیزیکدان که نماینده دانشمندانی که به فکر بشریت هستند و برای راحتیشان وسایلی را اختراع میکنند اما در واقع دارند به بشریت ظلم می کنند ( طبق گفت گوی فیزیکدان و نویسنده روی باتلاق در هنگام رفع خستگی) و نویسنده ای که نماد انسانهای روشنفکر و عاقل است روبرو هستیم.\nزمانی که سه مسافر وارد منطقه می شوند , فضا رنگی می شود انگار آنجا مکانی پر از امید است و آن هم به دلیل رفت و آمد انسان هایی که امید دارند آرزویشان برآورده شود , می باشد.\n\nبحث ها و دیالوگ های بسیازی هست که باید تامل کرد و تو این نقد نمی گنجند اما فقط سکانس های پایانی را بررسی می کنم:\n\nآن جایی که در اتاق باران آمد و بیننده را غرق تعجب کرد , باران نشان دهنده تغییر است و تنها باران است که همه چیز را با خود میشوید و میبرد و سه مسافر را با خود برد.\nسه مسافری که انسان هایی هستند که ادعا روشنفکری می کنند( نویسنده و فیزیکدان) و ایمان کافی نداشتند که به داخل اتاق بروند. همان طور که گفته شده بود برای وارد شدن به اتاق خوب بودن کافی نیست ایمان است که لازمه معجزه است.\nاستاکر نیز میدانست که اتاق مانند غول های جادو دیگر نیست که هر آرزویی که بگویند برآورده شود, بلکه تنهاآرزو هایی بر آورده می شود که در ذات انسان نهفته است. به همین دلیل وقتی خارپشت از اتاق برگشتن برادرش را می خواهذدر واقع در ذات خود تنها ثروت می خواهد و آن را نیز کسب می کند ولی در آخر خارپشت که برادر خود را بدست نمی آورد به دلیل عذاب وجدان خود را دار میزند.\nدر سکانسی می بینیم دختر دارد راه میرو و جهان به دلیل معجزه و ایمان داشتن ما رنگی است ولی بعد متوجه میشویم استاکر بوده است که دخترش را حمل می کند و باز جهان به رنگ وافعی ( خاکستری) خود تبدیل می شود.\nدر سکانس آخر اینک ما دختر را می بینیم که جهانش رنگیست. او به لیوان ها نگاه می کند و بعد مدتی لیوان ها تکان می خورند و این یک معجزه است , معجزه ای از محصول منطقه که همان دختر می باشد و تنها دختر است که ایمان دارد و تنها دخترست که معجزه را دریافت می کند.\n\nدر کلام آخر:\n\nفیلم ممکن است برای کسانی که سینما را به طور جدی دنبال نمی کنند کسالت آور باشد ولی برای کسانی که به سینما اهمیت میدهند , یک فیلم فلسفی و شاعرانه ای است که دیدنش واجب است.
چرا شعر می نویسید درست حسابی نظر بدبد ببینیم فیلم چطوریه؟\n
وافعا حیف اون همه ساعتی که نشستم پای تلویزیون تا این مسخره رو نگا کنم که آخرشم بازم هیچ چیزی اتفاق نمی افته \nتو عمرم صد هزارتا فیلم دیدم و به جرات میتونم بگم که مسخره ترین فیلم در جهان همین میتونه باشه که باید بابت نگا کردن این فیلم حدقل به ادم باید صد هزار تومن پول بدن تا این شکنجه رو تحمل کنه \n
film awli bud , asan tu download esh shak nakonin
نگاهی از پنجره های بی پایان به گوشه های زندگی میرا،شاید هم نامیرا.\nبه دوستانیکه به فیلمهای مفهومی علاقه دارن،دیدن این فیلمو پیشتهاد میکنم. \nپیروز باشید.
حرکت در مسیر ایمان دشوار است ... اما دشوارتر از ان باور داشتن به ماهیت خود ایمان ست !\nاینکه حتا اگر به دم درب ان هم رسیدی بدانی برای چه امده ای و چه میخواهی !\n\nاثار بسیار کمی در طول عمر سینما وجود دارند که هر دقیقه شان، هر پلان و سکانس شان، پیام باشد، سوال و جواب و تلنگر باشد ! استاکر اما ... بسیار عجیب ست، مثل دیگر اثار این کارگردان دارای ریتمی ارام (تا بتواند بیننده را در خود غرق کند) است، درست مانند نامش ! تارکوفسکی در این فیلم دست به تعریفی نو از تخیل و معما و فانتزی زده ست\nفیلمی که با وجود مضامین و پیام های نابش در بستر فرم و تکنیک هایی خاص ارائه شده ست\n( اگر اثر را تماشا نکرده اید نخوانید )\n\nاستاکر کیست ؟! یک انسان خوب ؟ یک چراغ راه ؟ یک پیامبر ... ؟ دیدن ان سیب سرخ گاز زده در سینی اتاقش بسیار جالب بود و میتواند معانی مختلفی داشته باشد ! استاکر فردی بی ازار ست که بخاطر عشق و حس درونی اش به منطقه هم که شده دوست دارد انسان ها را به جایی که موسوم به منطقه و اتاق ست ببرد که به ارزوها و کمال برسند\n(که البته شرطی را هم برای براورده شدن ارزو بیان میکند ) و این بار راهی کننده ی یک نویسنده و یک پروفسور است، نویسنده به نوعی هنرمند (بخوانیم شبه هنرمند) و شکاک ست و پروفسور انسانی عاقل و عالم ست\nدر دنیا و محل زندگی این افراد همه چیز (تصاویر) سیاه و سفید بوده اما به محض اینکه پس از طی کردن راهی طولانی به منطقه میرسند، ناگهان همه چیز (تصاویر) رنگ و جان میگیرد !\nدر اکثر طول مسیر استاکر به پروفسور میگوید که او پیش قدم شود ...\nایا می توان گفت هدف از این موضوع القای این ست که عقل و دانایی باید پیشرو باشد ؟ این مسئله را میتوانیم به قسمتی دیگر از فیلم نیز ربط دهیم که راه استاکر و نویسنده از پروفسور در منطقه که گم شدن در ان بسیار خطرناک است ناخواسته جدا میشود اما در عین ناباوری کمی جلوتر پروفسور صحیح و سالم به همراهانش میرسد و استاکر باکمال تعجب از او میپرسد که چگونه راه را پیدا کرده است! \nایا این میتواند به ان معنا باشد که با تکیه به عقل میتوان قسمت قابل توجهی از مسیر را به درستی پیمود ؟\nاما در ادامه پروفسور فقط با کمک استاکر بود که میتوانست به مقصد برسد و (عقلانیت) به تنهایی نمی توانست راه به جایی ببرد ! (که این مورد بسیار قابل تامل بود)\nاستاکر هم چنین به همراهانش یاداور میشد که باوجود اینکه در مسیر رسیدن به مکانی عرفانی هستیم اما گمراه شدن در راه میتواند به منزله ی سقوط باشد ! همان چیزی که نزدیک بود نویسنده دچارش شود ...\nنهایتن پس از پشت سر گذاشتن پستی و بلندی ها هنگامی که به درب اتاق میرسند بخاطر عدم ایمان و قصد و نیت پلیدی که نویسنده و پروفسور داشتند شروع به زیر سوال بردن و حتا نابود کردن اتاق میکنند اما در نهایت پشیمان میشوند در نما و قابی زیبا ناکامی شان به تصویر کشیده میشود ...\nاستاکر که بی چاره و درمانده و ناامید از اینکه دیگر کمتر کسی به منطقه باور دارد به دنیای سیاه و سفیدش برمیگردد و به درد دل گفتن با همسرش میپردازد\n\nاما اما اما نقطه عطف و ماکزیمم فیلم سکانس اخر ست ... جایی که دختر فلج استاکر را کنار میزی در خانه و در دنیای حاضر میبینیم اما شگفتا که همه چیز رنگی ست !\nگویی دختربچه معجزه ای از منطقه را با خود همراه دارد ...\nگویی به نوعی ارزوی استاکر درمانده درحال براورده شدن ست (که همانطور که به نویسنده و پروفسور گفته بود شرط مستجاب شدن ارزوها بی چاره و درمانده شدن است)\nگویی دخترک با قدرت منطقه و معجزه اش میتواند سگی که پدرش از منطقه اورده را ساکت کند و تنها با نگاهش لیوان های بروی میز را به تکان خوردن وا دارد !\nو در میان ان موسیقی امیدوار کننده لحظه ای هم به ما نگاه میکند، شاید بتواند تکانی هم به ما بدهد !
شاهکار و دیگر هیچ
سلام لطفا راهنمایی کنید\nچند سال پیش تلویزیون یه فیلمی داد در مورد موجودات فضایی که با سیمای انسان تو هر طبقه جامعه نفوذ کرده بودن و کسی شک نکرده بود بعدا یک دانشمند خانم و اقا به این قضیه پی برده بودنموجودات فضایی یک قوی پرنده برای پاک سازی داشتن مثلا اتاق دانشمنده همه مدارک به خودش مثل گردباد کشید حتی گرد و خاک هم نموند اخر فیلمقوی فلزی تلسکوب رادیویی بزرگ و بلعید\n4 دقیقه از ارسال این دیدگاه گذشته - ا
آندری تارکوفسکی : اگر از من بپرسید که تا چه حد از هنرمندان بزرگی چون: برسون،آنتونیونی، برگمان، میزوگوچی، کوروساوا و... تاثیرپذیرفته ام ؟ می گویم هیچ! علاقه ای به دنبال کردن شیوه ی دیگران ندارم چون به عقیده ی من هدف اصلی هر هنرمندی باید پیدا کردن زبانی برای بیان آنچه در درونش می گذرد، باشد. \n
تا حالا نمیدونستم کشوری هم به اسم سوویت یونیون وجود داره !!!
دغدغه های ذهن بیدار تارکوفسکی\nنباید فیلمو دید ؛ باد سجده کرد
تو عمرم انقدر ژانر واسه ی فیلم ندیده بودم
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه