"جان فوربز" یک مرد متاهل است که از کار خود به عنوان یک مدیر بیمه خسته شده است.اما وقتی به "مونا استیونز" آشنا می شود زندگی برای او رنگ و بوی دیگری پیدا می کند...
پسر جوانی بیشتر اوقات خود را بر روی رودخانه ای در جنوب لوئیزیانا می گذراند. او بازی، ماهیگیری و شکار کرده و تنها نگران تمساح هایی است که در آبها حضور دارند. اما وقتی پدرش با یک شکرت نفتی قرارداری امضا کرده و یک جرثقیل به رودخانه می آید زندگی ساده او به هم می ریزد و...
سه مجرم از زندانی در میسیسیپی فرار می کنند. در میان آنها "بویی" سی ساله وجود دارد که هفت سال اخیر را در زندان گذرانده و امیداور است بتواند بیگناهی خود را ثابت کرده و به همراه عشق جدید خود "کیتی" به خوبی زندگی کند. اما دوستان تبهکارش او را وادار می کنند در چند سرقت شرکت کند و پلیس تصور می کند او سردسته گروه است...
« بوريس لرمونتوف » ( والبروك ) مدير موفق برنامه هاى نمايشى با « جوليان كراستر » ( گورينگ ) آهنگساز با استعداد در باله ى جديدى به نام « كفشهاى قرمز » هم كارى مى كند . در اين نمايش بالرين جوان اما خوش آتيه ، « ويكتوريا » ( شيرر ) ، نقش اصلى را اجرا مى كند . « جوليان » و « ويكتوريا » دل باخته ى يك ديگر مى شوند و « لرمونتوف » دچار حسادت مى شود... شر
در كى لارگوى فلوريدا چند تبهكار به سركردگى « جانى روكو » ( رابينسن ) ، صاحب يك هتل ( باريمور ) ، عروس بيوه ى او ( باكال ) ، و يك افسر قديمى ارتش ( بوگارت ) را به گروگان مى گيرند...
"ادموند" پسر نوجوانی است که در آلمان پس از جنگ جهانی دوم زندگی می کند و دست به هر کاری می زند تا برای خانواده خود غذا مهیا کند.روزی او با مردی برخورد می کند که در گذشته معلم او بوده است.او تصور می کند می تواند از آن مرد کمک بگیرد اما تفکرات مرد او را به راهی خطرناک هدایت می کند...
« دان هيوز » (آستر) آزرده از بى اعتنايى هم رقصش، «نيدين گيل» (ميلر) تصميم مى گيرد براى انتقام، «هانا براون» نو رسيده (گارلند) را چنان تعليم دهد كه ستاره اى بزرگ شود...
در برلین، یک کاپیتان ارتش بین یک خواننده سابق نازی و زنی عضور کنگره آمریکا که در مورد او تحقیق می کند گرفتار شده است و...
« آليور » ( ديويس ) ، پسر بچهى يتيم پس از تحمل سختى زندگى در نوانخانهاى به لندن مىگريزد . او ابتدا به چنگ عدهاى نوجوان جيببر مىافتد كه در خدمت مردى به نام « فاگين » ( گينس ) هستند . تا اين كه مرد پولدارى ( استيونس ) از مخمصه نجاتش مىدهد ...
دنیای "ویلبر گری" و "چیک یانگ" با رسیدن بقایای "هیولای فرانکشتاین" و "دراکولا" از اروپا به هم می ریزد. "دراکولا" بهوش آمده و به همراه هیولا که می خواهد مغز جدیدی برای خود بدست بیاورد پا به فرار می گذارد و...