پسر جوانی بیشتر اوقات خود را بر روی رودخانه ای در جنوب لوئیزیانا می گذراند. او بازی، ماهیگیری و شکار کرده و تنها نگران تمساح هایی است که در آبها حضور دارند. اما وقتی پدرش با یک شکرت نفتی قرارداری امضا کرده و یک جرثقیل به رودخانه می آید زندگی ساده او به هم می ریزد و...
داستانی تغزلی و افسانه پریانی که ماجراهای آن میان قوم آکاری در حاشیه باتلاق‌های دلتای میسی سیپی می‌گذرد. این قوم فرانسوی زبان را انگلیسی‌ها در سال ۱۷۵۵ از کانادا اخراج کرده‌اند و قهرمان سیزده ساله فیلم، پسرکی (بودرو) از نسل آنان است، روزهایش را به قایقرانی، ماهی‌گیری، شکار و بازی با راکون دست‌آموز خود در آب راهه‌های نیمه استوائی می‌گذراند. دوربین فلاهرتی ـ که لیکاک پشت آن قرار گرفته ـ نیز با پسرک هویت می‌یابد و نگاه پرشگفتی او به جهان را برمی‌گزیند. در سی‌دقیقه ابتدای فیلم، دوربین، او را در حال قایقرانی در آبراهه‌هائی تعقیب می‌کند که نور آفتاب از لابه‌لای علف‌های بلند معلق برسطح آن‌ها راه می‌یابد. این دقیقه‌ها، که سرشار از جادوی ناب تصویری است، از مسحورکننده‌ترین لحظه‌های تاریخ سینما به‌شمار می‌آیند و اوج خلاقیت فلاهرتی را به نمایش می‌گذارند. فلاهرتی، سپس، همراه با پسرک، توجه‌اش را از طبیعت بکر می‌گیرد و به کارگردانی که برای حفاری چاه‌های نفت به‌آنجا آمده‌آند، معطوف می‌کند؛ اما برتصادم میان دنیای طبیعت و تکنولوژی مدرن درنگ و از اهمیت اجتماعی آن انتقاد نمی‌کند. او فقط تضاد میان کهنه و نو را برجسته می‌کند و موسیقی تامسن در درک این حس، یاری‌گر است.
داستانی تغزلی و افسانه پریانی که ماجراهای آن میان قوم آکاری در حاشیه باتلاق‌های دلتای میسی سیپی می‌گذرد. این قوم فرانسوی زبان را انگلیسی‌ها در سال ۱۷۵۵ از کانادا اخراج کرده‌اند و قهرمان سیزده ساله فیلم، پسرکی (بودرو) از نسل آنان است، روزهایش را به قایقرانی، ماهی‌گیری، شکار و بازی با راکون دست‌آموز خود در آب راهه‌های نیمه استوائی می‌گذراند. دوربین فلاهرتی ـ که لیکاک پشت آن قرار گرفته ـ نیز با پسرک هویت می‌یابد و نگاه پرشگفتی او به جهان را برمی‌گزیند. در سی‌دقیقه ابتدای فیلم، دوربین، او را در حال قایقرانی در آبراهه‌هائی تعقیب می‌کند که نور آفتاب از لابه‌لای علف‌های بلند معلق برسطح آن‌ها راه می‌یابد. این دقیقه‌ها، که سرشار از جادوی ناب تصویری است، از مسحورکننده‌ترین لحظه‌های تاریخ سینما به‌شمار می‌آیند و اوج خلاقیت فلاهرتی را به نمایش می‌گذارند. فلاهرتی، سپس، همراه با پسرک، توجه‌اش را از طبیعت بکر می‌گیرد و به کارگردانی که برای حفاری چاه‌های نفت به‌آنجا آمده‌آند، معطوف می‌کند؛ اما برتصادم میان دنیای طبیعت و تکنولوژی مدرن درنگ و از اهمیت اجتماعی آن انتقاد نمی‌کند. او فقط تضاد میان کهنه و نو را برجسته می‌کند و موسیقی تامسن در درک این حس، یاری‌گر است.
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه