سه مجرم از زندانی در میسیسیپی فرار می کنند. در میان آنها "بویی" سی ساله وجود دارد که هفت سال اخیر را در زندان گذرانده و امیداور است بتواند بیگناهی خود را ثابت کرده و به همراه عشق جدید خود "کیتی" به خوبی زندگی کند. اما دوستان تبهکارش او را وادار می کنند در چند سرقت شرکت کند و پلیس تصور می کند او سردسته گروه است...
« بوريس لرمونتوف » ( والبروك ) مدير موفق برنامه هاى نمايشى با « جوليان كراستر » ( گورينگ ) آهنگساز با استعداد در باله ى جديدى به نام « كفشهاى قرمز » هم كارى مى كند . در اين نمايش بالرين جوان اما خوش آتيه ، « ويكتوريا » ( شيرر ) ، نقش اصلى را اجرا مى كند . « جوليان » و « ويكتوريا » دل باخته ى يك ديگر مى شوند و « لرمونتوف » دچار حسادت مى شود... شر
« دان هيوز » (آستر) آزرده از بى اعتنايى هم رقصش، «نيدين گيل» (ميلر) تصميم مى گيرد براى انتقام، «هانا براون» نو رسيده (گارلند) را چنان تعليم دهد كه ستاره اى بزرگ شود...
در برلین، یک کاپیتان ارتش بین یک خواننده سابق نازی و زنی عضور کنگره آمریکا که در مورد او تحقیق می کند گرفتار شده است و...
در بحبوحه جنگهاى داخلى امريكا .« مايك مكوم » ( فلين ) را ، به رغم شجاعتهايش ، از ارتش شمالى ها بيرون مىاندازند و او هم آرام آرام به كارهاى خلاف روى مىآورد . تا اين كه به نوادا مىرود و پس از راه انداختن قمارخانهاى بزرگ با مردى به نام « استنلى مور » ( بنت ) در معدن نقره ى او شريك مى شود .
« ليزا برندل » ( فونتين ) دختر جوانى است كه شيفته و واله ى « استفان » ( ژوردان ) ، پيانيستى عياش مى شود ؛ اما احساساتش هرگز به طور جدى پاسخ نمى گيرند...
پس از نبردی با تبهکاران رقیب، یک گنگستر خرده پا توسط دکتری الکلی معالجه می شود. دکتر بیماری سل مرد را تشخیص داده و او را متقاعد می کند درمانش کند. آن دو از رابطه دوستانه خود لذت می برند تا اینکه رئیس سابق مرد از زندان آزاد می شود...
در زمستان سال 1938،پاریس مملو از پناهنده های نازی شده که در سایه های شب زندگی کرده و در تلاش اند از بازگشت دوری کنند. یکی از این پناهنده "دکتر راویک" است که بطور غیرقانونی به کار خود ادامه داده و دشمن قدیمی اش را تعقیب می کند...
"استفان" و "دالی" با هم جر و بحث کوچکی کرده و "استفان" از خواهرش "آنا کارنینا" درخواست می کند تا به مسکو آمده و اختلاف آنها را رفع کند.همراه "آنا" در قطار "کنتس ورونسکی" است که با پسرش "کلنل ورونسکی" که در نگاه اول عاشق "آنا" شده دیدار کرده و...
خانم پارادین زیبا ، که متهم به مسموم کردن همسر پیر و نابینایش شده، آنتونی کین یک وکیل متاهل را برای دفاع از خود استخدام می کند. اما در این بین آنتونی عاشق او می شود و...