داستان درباره دختر جوان یهودی است که به همراه خانواده و دوستانش مجبور می شوند برای فرار از نازیها در اتاق زیر شیروانی مخفی شوند...
"لارا مردیت" (ترنر) هنگامی که در یک مکان عمومی شلوغ دختر کوچولویش را گم میکند با "آنی جانسن" (مور ) رنگینپوست آشنا میشود. "آنی" مستخدمه "لارا" میشود و دختر کوچکش، "سارا جین" را نیز همراه میبرد. آنان سالها با هم زندگی میکنند و در این بین "لارا" موفق میشود به رویای بزرگش یعنی هنرپیشگی در سینما دست یابد. با این حال زندگی خصوصی او و دخترش، "سوزی" (دی) بر سر روابط عاشقانه با "استیو آرچر" (گاوین) روبه تیرگی میگذارد. در همین حال "آنی" نیز با "سارا جین" (کوهنر) که رنگینپوست بودن خود ناراضی است و میخواهد خود را همهجا سفیدپوست معرفی کند، مشکل دارد...
"چارلز" مرد جوانی است که برای تحصیل حقوق به پاریس رفته است.او به آپارتمان پسر عموی خود "پاول" می رود."پاول" مردی رو به انحطاط و خوشگذران است در حالیکه "چارلز" صادق و ساده می باشد. پس مدت کوتاهی او عاشق "فلورنس"، یکی از دوستان "پاول" می شود و...
بیلی جان قاتلی تحت تعقیب توسط جایزه بگیری به نام بن بریگاد دستگیر شده و به شهر سانتا کروز برای اعدام برده می شود.در میانه راه او زنی را از حمله سرخپوستها نجات داده و از دو راهزن برای ادامه سفرش در خواست همراهی و کمک می کند.از طرفی بیلی برادر فرانک در تعقیب آنهاست...
در دوران جنگ جهانی دوم، "کاجی" مردی صلح طلب به همراه همسر خود "میچیکو" به دهکده ای کوچک سفر می کند تا به عنوان ناظر در معدن آهن آنجا کار کند و بدین ترتیب به ارتش اعزام نشود. وقتی پلیس ارتش ششصد اسیر چینی را برای کار به معدن اعزام می کند "کنجی" با رهبر آنها صحبت می کند تا خوشان را کنترل کنند. اما روشهای او سیستم فاسد آنجا را ناراحت می کند و...
یک حسابدار جوان و جاه طلب نقشه می کشد تا با دختر کارخانه داری ثروتمند ازدواج کند، در حالی که عاشق زنی متاهل است...
دو کشاورز طماع از یک مرد و زن در برابر خطوط دشمن محافظت میکنند در حالی که از هویت اصلی همراهان خود بی خبرند...
در قرن نوزدهم، شعبده بازی به نام “آلبرت امانوئل فوگلر” (فون سیدو) با گروهی سیار وارد شهر کوچکی در سوئد میشود که مردمش اعتقادی به جادو ندارند. گروه با راهنمائی “فوگلر” شروع به بازی با ذهنیت میزبانانشان میکنند و زندگی آرام و آسوده آنان را بر هم میزنند
پس از جنگ، "دیو هرسچ" کهنه سرباز الکلی و نویسنده سابق از شیکاگو به زادگاهش در ایندیانا باز می گردد. "گینی مورهد" زنی که در شیکاگو عاشق او شده "دیو" را همراهی می کند. "دیو" با بردار خود "فرانک" که مالک یک جواهر فروشی بوده دیدار کرده و به صرف شام به خانواده او دعوت می شود که...