یک ستاره سالخورده سینمای گاوچران صحنه فیلم را رها می کند و سعی می کند با مادرش که سی سال است او را ندیده است ارتباط برقرار کند، اما متوجه می شود که فرزندی دارد که هرگز از او خبر نداشت...
با زیرنویس چسبیده
با زیرنویس چسبیده
۲۴ سپتامبر ۱۹۱۴ ارتشهای آلمان بریتانیا و فرانسه در جریان جنگ جهانی اول در بلژیک با هم میجنگیدند. شب کریسمس جنگ را تعطیل میکنند تا دست کم برای چند ساعت کریسمس را جشن بگیرند. در ارتش آلمان یکی از سربازان که سابقه خواندن در اپرا را نیز دارد شروع به خواندن ترانه کریسمس مبارک میکند. صدای خواننده آلمانی را سربازان جبهه های دیگر میشنوند و با پرچمهای سفید به نشانه صلح از خاکریز بالا می آیند و بسوی ارتش آلمان میروند.آنشب سربازان ۳ ارتش در کنار هم شام میخورند و کریسمس را جشن میگیرند ولی هر ۳ فرمانده توافق میکنند که از روز بعد صلح شکسته شود و جنگ را از سر بگیرند...
با زیرنویس چسبیده
"مارکوس" و همسرش بچه ای را برای بدست آوردن پول می ربایند. اما وقتی کودک می میرد همه نقشه های آنها به هم می ریزد و...
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
پاريس، زمان حال. «ژرژ لوران» (اوتوي)، مجري يک برنامه ي ادبي تلويزيوني، نواري ويدئويي به دستش مي رسد که بيرون خانه ي پاريسي اش را نشان مي دهد. پس از آن نوارهايي ديگر از راه مي رسند که اين بار طرح هاي تکان دهنده اي ضميمه شان است. در حالي که «ژرژ» بيش از پيش نگران شده، عصبيتي که به وجود مي آيد، به رابطه اش با همسرش، «آن» (بينوش) و پسر نوجوانش، «پيرو» (ماکدونسکي) لطمه مي زند...
فتیح آکین ما را به سفری به استانبول (ترکیه) می برد. شهری که مانند پلی بین اروپا و آسیاست، و مخلوطی از فرهنگ شرق و غرب...
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
قرن دوازدهم، بالیان (اورلاندو بلوم) در دوره جنگهای صلیبی به اورشلیم می رود، و در آنجا به تنها رهبر مردم برای دفاع از شهر، در برابر نیروهای صلاح الدین تبدیل میشود.
"ایوان" کشیشی در کلیسای یک روستا است که به خاطر سیب هایش که در درختی بزرگ جلوی کلیسا بزرگ شده اند شناخته می شود. او انسان عجیبی است. دنیا را با عینک خوشبینی می بیند و معتقد است با شیطان در حال جنگ است. "آدام" یک نئو نازی سرسخت است که به کلیسا برای انجام خدمات اجتماعی محکوم می شود. او به خود قول می دهد که ایمان "ایوان" را در هم بشکند...
"هنک چیناسکی" نویسنده ای با استعداد جاه طلبی یا صلاحیتی ندارد.او وارد هر کاری می شود به دلیل تنبلی و شرارتش به جائی نمی رسد.رابطه اش با "جان" به دلیل تزلزلش به پایان می رسد به همین دلیل برای بدست آوردن سریع پول اقدام به شرط بندی می کند...
«بن» (فالن)، معلم دبيرستان، با «لينزي» (باريمور) که کسب و کار موفقي هم دارد، آشنا مي شود. «بن» و «لينزي» در ظاهر وجه مشترکي ندارند، ولي به هرحال با هم جور مي شوند و رابطه ي عاطفي عميقي بين شان به وجود مي آيد. اما از شر و شور رابطه شان که کاسته مي شود، «لينزي» تازه پي مي برد که عشق واقعي زندگي «بن» چيست: تيم بيس بال ردساکس بوستن.