در دورهی تیائِنچی در اواخر سلسلهی مینگ، یک بیماری همهگیر مرموز شیوع یافت. چو سیجینگ، یک محافظ سلطنتی، برای نجات جان امپراتور، به یک جزیرهی دورافتاده سفر میکند. در آنجا، او با چالشهای زیادی برای بقا روبرو میشود.
Dong-Uk که همیشه نسبت به تسخیر شدن توسط ارواح حساس است. با این حال، او موفق می شود برای اولین بار در زندگی خود، زمانی که در کنار دوهیون می خوابد، آرام بخوابد. آنها فکر می کردند که برای یکدیگر ساخته شده اند و همه چیز را در مورد یکدیگر می دانستند، حتی اگر زیاد صحبت نمی کردند. دونگ اوک احساس میکند که رابطه آنها خوب کار نمیکند و سعی میکند دوهیون را حفظ کند، در حالی که دوهیون میترسد که بفهمد وقتی لحظات شاد از بین میروند، چه چیزی در راه است. درست مثل پیش بینی هواشناسی، عشق آنها بسیار غیرقابل پیش بینی است.
وقتی عشق برای مدت طولانی نگه داشته شود ... آیا آن احساس شکوفا می شود؟ سئو هان جون مدت زیادی است که عاشق دوست دوران کودکی خود جو یو جائه بوده است. او میدانست که احساساتش متقابل نخواهد بود، و این مهم نبود، زیرا حتی در خواب هم نمیدید که به او اعتراف کند. اما این بار می خواست عشقش را ابراز کند...
صدها سال پیش، کودکی به نام خدا نامگذاری شد و نفرین شد. پس از 4 تناسخ، او عشق خود را در قالب یک کارمند شرکت خود می یابد، یک مرد! اگر قرار نگذارند می میرند!