زینب، مانند هزاران دختر جوان، یک پدیده شبکه های اجتماعی است و آرزوی رهایی از زندگی فقیرانه خود را دارد. اما در حالی که او برای این کار تلاش می کند، پدرش را نیز "مادر" می کند. چون یک مرد بزرگ 45 ساله احساسات و هوش یک بچه 5 ساله را دارد. کدیر یک مرد بچه کامل است که ماشین اسباب بازیش در دست است، شوخی های کودکانه اش و آشتی آنها. او افتاد ... همه را بخوانید
فیلومنا کانک را دنبال میکند و داستان بزرگترین اختراعات ما را به صورت کمدی تعریف میکند و از متخصصان سؤالات سخت در مورد پیشرفت بشریت میپرسد.
بر اساس سریال ایتالیایی "میان وعده عشق". این بازسازی زندگی F. Ece و Umut را دنبال میکند که پس از تصمیم عمه Umut تصمیم میگیرد تمام داراییهای او را از بین ببرد، مجبور میشوند در یک خانه زندگی کنند. طبق دستور عمه اموت، شخصی که خانه را به دست می آورد، اولین نفر از آن دو نفر است که ازدواج می کند. اگرچه Umut و F. Ece مشتاق ازدواج نیستند، اما هر روز با فرد دیگری قرار می گذارند تا همسر مناسبی را در دیگری پیدا کنند تا صاحب خانه شود.
زمانی که کیم هی وو دانش آموز دبیرستانی بود، نمرات تحصیلی او در انتهای مدرسه اش قرار داشت. کیم هی وو با سخت کوشی وارد دانشگاه شد و در نهایت در آزمون وکالت قبول شد. او اکنون به عنوان یک دادستان مشتاق کار می کند. در حالی که او در حال تحقیق در مورد فساد احتمالی مربوط به سیاستمداری به نام چو ته سئوب است، توسط یک مرد ناشناس کشته می شود. اما، کیم هی وو از خواب بیدار می شود و دوباره خود را زنده می بیند.
پنج حیوان شگفتانگیز، در نبردهای سختی علیه رقبا و نیروهای طبیعت، برای بقای خود و آینده سلسلههای خود میجنگند.
حیات دختری حدودا بیست ساله که عاشق طراح لباس شدنه و برای تحقق رویاهاش به استانبول میاد و پدرش اوکّش هم اونو تنها نمیذاره و برای حمایت از دخترش همراهش میاد. حیات در مسابقه ای که هولدینگ حارص اوعلو ترتیب داده بود شرکت میکنه ولی صاحب این هولدینگ، یعنی ییلماز حارص اوعلو دشمنِ درجه یک پدر حیات از آب در میاد و برای گرفتن انتقامش از هیچ کاری مضایقه نمیکنه…
شوهرِ الیف (Ceren Moray)، در یک صانحه دریایی ناپدید میشه و الیف هنوز نتونسته این مسئله رو قبول کنه. تماس های بی جواب مداوم هم باعث شده الیف امیدوار به زنده بودن شوهرش باشه. جیدا (Elçin Sangu)، ملیحه (Şafak Pekdemir) و شبنم (Burcu Gölgedar) که دوستان صمیمی الیف هستند، سعی میکنند بهش کمک کنند. جیدا از وابسته شدن به کسی خوشش نمیاد و اعتقاد داره که آدم باید آزادانه زندگی کنه. ملیحه یک روانپزشک موفقه و شبنم هم با شوهرش مشکلاتی داره. حقایق زندگی این چهار زن از اون چیزی که تصور میکنند کاملا متفاوته…
در سال 1939 ، داوود معدنچی در شهرکی از شهرک های شهر زونگولداک با خواهران و برادران و والدین خود زندگی متوسطی را سپری میکرد. صاحب معدن مرد ثروتمندی به نام پاشازاده مالک خان است. در یک روز بارانی، همونطور که انتظار میرفت آقای مالک به هشدارها توجه نکرد و اتفاق پیش بینی شده رخ داد و معدن فرو ریخت. پس از این اتفاق داوود تصمیم می گیرد علیه نظام حاکم بر معدن اعتراض کند. در پی این حرکت داوود، مالک خان به داوود پیشنهاد غیرمنتظره ای میدهد. گلفم، دختر مالک خان به دور از واقعیت های زندگی بزرگ شده است. وی به مرور زمان شیفته ی داوود که در ابتدا بعنوان یک مرد عاصی، حرف گوش نکن و حتی لات و بی ادب میدید، میشود. از طرفی جناب ملک در نظر دارد دخترش گلفم، با یک معدن دار ثروتمند به نام علی گلیک ازدواج کند.
عذرا گونای یه وکیل طلاق موفقه که در استانبول، به همراه خواهرش صنم و مادرش که از سردمداران این شغله، به پرونده اشخاص با نفوذ و سرشناس رسیدگی میکنن. عذرا بعد فارغ التحصیلی با سرگن گونای که مثل خودش وکیل بوده ازدواج میکنه و صاحب سه بچه میشن. با وجود مسائلی که به اقتضای شغلش شاهد میشد و ضربه ای که از پدرش خورده بود، عذرا همیشه به مفهوم ازدواج کاملا متعهد بود ولی این تابلوی خانواده خوشبختی که برای خودش ساخته بود با خیانت شوهرش با خاک یکسان میشه…