The Turin Horse Poster

The Turin Horse 2011

155 دقیقه
7.7 Rating
17K
80
نمره منتقدین

این فیلم در سال ۱۸۸۹ اتفاق می افتد و تکیه ای از زندگی فردریش نیچه را روایت می کند. داستان از جایی شروع می شود که نیچه در هنگام قدم زدن در شهر تورین ایتالیا است و به صورت تصادفی به درشکه سواری بر می خورد که در حال شلاق زدن اسبش می باشد. نیچه از این اقدام درشکه سوار عصبانی می شود و به طرف اسب می رود و از اسب دفاع می کند، از آن روز به بعد نیچه ۱۰ سال پایانی عمرش را در جنون و انزوا می گذراند و…

Béla Tarr Ágnes Hranitzky
برنده 7 جایزه و نامزد 15 جایزه دیگر

سایر جزئیات

Not Rated

ندارد

ندارد

2011-02-15
اسب تورین
155 دقیقه
$162,088.00

کالکشن های مرتبط

برترین فیلم های 2011 از دیدگاه ایرانیان #1
برترین فیلم های 2011 از دیدگاه ایرانیان #2
برترین فیلم های 2011 از دیدگاه ایرانیان #3
برترین فیلم های 2011 از دیدگاه ایرانیان مشاهده

دیدگاه کاربران

ارسال دیدگاه
arman's avatar arman
7 سال پیش

فیلم بسیار عالی تصویر برداری و موزیک عالی موضوع هم که دیگه جای خود دارد

ali.chaghazardi.cinema7's avatar ali.chaghazardi.cinema7
7 سال پیش

عده ای کاربر خنده دار شخصی را که تمام فیلم هایش اموزش سینماست مورد توهین ذهن بیمار خودشون قرار میدن ! اول در مورد سینما مطالعه کنید بعد بیاید نظر بدین نولان کیه در برابر بلاتار ؟ خندم میگیره وقتی همچین چیزی میگین طرف بهترین بررسی که تو زندگیش انجام داده از نظر imdb بوده بعد اومده نظر هم میده توهین هم میکنه ! امیدوارم تمام مردم به راه راست هدایت شوند چون که بنده اجبارا کنار مردم زندگی میکنم اگر دست خودم بود تمام بیسوادهارا به دریا می انداختم البته مطمئنم که درس عبرت نمیشود و باز هم عده ای بیسواد که تمام فیلم هایی که میپسندند مربوط به قرن 21 هست اقدام به هرزه گویی میکنند خداوند شفایتان دهد شاید کمی در سینما تلمذ کنید شاید

keley's avatar keley
7 سال پیش

دو ساعت و نیم شکنجه بیننده\nهزار رحمت به تارکوفسکی و فون تریه و دیگر دوستان\nسکانس کولی ها که واقعا خنده دار است و ادای دیالوگها خنده دارتر\nموسیقی چقدر سوهان اعصاب است و به مانند میخ در مغز بیننده فرو می رود.\nفلسفه بافیهای تار با مقدمه ای از داستان آغاز جنون نیچه.\nآنقدر طرز نمایش روزمرگی توسط تار ضد سینما و نمایش است که خودش مجبور است با تغییر زاویه دوربین آن را از تکرار خلاص کند.تکرار و روزمرگی را می خواهد با تکرار دکوپاژ بسازد آن هم در دو ساعت و نیم.حداکثر نیم ساعت هم کفایت می کرد.نتیجه ای هم ندارد و حس روزمرگی هم ساخته نمی شود.\nراوی آن وسط چه می خواهد خدا عالم است.\nتنها به زور بیان مقدمه و تلاش منتقدین می شود چیزهایی را با حدس و گمان به فیلم بست و ربط مقدمه و درشکه چی و دخترش را ساخت.البته اگر افاضات کارگردان را از زبان مرد مست نادیده بگیریم.\nهلو برو تو گلو\n\nیکی شش روز را اشاره به خلقت می داند و یکی مدت زمان آفرینش را7 روز می داند که 6 روز بصورت کنایی می شود ناقص بودن آفرینش و پیدایش حیات!\nیکی پیرمرد را مسیح آخرالزمان می داند,مسیحی که در پایان تن به نهیلیسم می دهد.\nکارگردان می گوید«سنگيني وجود انسان»\nو دیگری از اراده معطوف به قدرت نیچه و کسالت و روزمرگی می گوید.\nیکی فیلم را نقد انسان دورشده از معنویت و اخلاق می داند و یک پیرمرد مسیح و مسیحیت را مخدر.\nیکی فیلم را روایتی ازتورات می داند وحمله موش از کمینگاهکه توسط مست(بلاتار!) بیان می شود را صهیونیسم میداند که صدایشان تنها در گوش پدر پیر که مسیح است می پیچد!\nوقتی تا این میزان نماد بازی و استعاره بیان می شود از رنگ شلوار و اندازه سیب زمینی و کاسه بشقاب و روش بستن بند رخت و ترک دیوار هم می توان بحث کرد.\nدست فلج به چه کار می آید؟\nچارچوب در را جان فورد هم می گیرد و این هم می گیرد.کوروساوا هم عناصر طبیعت را به کار می گیرد و این هم می گیرد.\nتنها فایده این ویدئو این است که به ارزش بزرگان بیشتر پی می بریم.آنها کجایند و اینها کجا.\nواقعا که خدا به خیر بگذراند.\n

Sorooshhadibagi45's avatar Sorooshhadibagi45
7 سال پیش

از دوستان خواهش دارم تو صفحه ی فیلم مربوط به خوده فیلم کامنت بزارن نه نولان و سوخوروف خواهش میکنم.\nتحلیل فیلم؛\nاسب تورین مثل بقیه فیلمای بلاتار داستان منسجم و پر رنگی نداره و محتوای فیلم بهانه ای است برای پرداخت سینمایی او،نه شخصیت ها کاملا معرفی می شوند و نه توضیح خاصی در مورد کنش ها و اتفاقات داده می شود.اگه کسی با بلاتار آشنا نباشد به احتمال زیاد فیلم براش کسل کننده میشه.نکات همیشگی سینمای بلاتار تو این فیلم هم دیده میشه و افراط در سکوت نکته ی اصلی این فیلمه.کل فیلم در حدود فکر کنم ۳۰ پلان بلند گرفته شده و تمام اون ها هم از قواعد سینمایی فیلمسازش پیروی می کنند.\nدر فیلم چند از عنصر به عنوان موتیف استفاده شده مهم ترین اونها بادی است که در تمام طول فیلم می وزد و یه جورایی حسی بد و آخرالزمانی میده.موسیقی تکراری در غالب لحظات فیلم شنیده می شود که به فضاسازی و پیشبرد درام کمک می کند.نماهای تکراری از لحاظ رویداد صحنه ولی متفاوت در دکوپاژ مثل خوابیدن و بیدار شدن پدر روی تخت،غذا خوردن دختر و پسر،نشستن جلوی پنجره،عوض کردن لباس پدر به دست دختر و این ها دقیقا به معنی روزمرگی هست.\nداستان فیلم به موضوع فیلم ربطی نداره ولی سایه سنگین داستان رو بیننده حس میکنه.البته از فیلمی که به خوبی کسالت زندگی رو نشون میده نباید توقع داشت که برای بیننده کسل کننده نباشه.\nیک خداحافظی آبرومندانه از سینما امتیاز ۷.۸/۱۰

ali.chaghazardi.cinema7's avatar ali.chaghazardi.cinema7
7 سال پیش

سینمای ناب بلاتار هنر رو به معنی واقعی کلمه نشون میده\n100 از 100 بدون اغراق

imanmaleki4444's avatar imanmaleki4444
7 سال پیش

فیلمی با ریتم بسیار کند اما دلنشین!!! منو یاد استاکر اثر تارکوفسکی انداخت. (از نظر کند بودن) \n10/7

ali.chaghazardi.cinema7's avatar ali.chaghazardi.cinema7
7 سال پیش

یه سینما و یه بلاتار

aliasghar.civil71's avatar aliasghar.civil71
7 سال پیش

فورزا یوونتوس :

qwe20's avatar qwe20
7 سال پیش

https://www.youtube.com/watch?v=CwWqVi6aiN0\n

Pirmoradi.pejman's avatar Pirmoradi.pejman
8 سال پیش

خيلى جالبه ، آدم همينطور كه داره فيلم رو تماشا ميكنه ميتونه به همه چيز فكر كنه و اصلا موضوع رو هم از دست نده ولى بعد متوجه ميشه كه تصاوير، سايه ها و حتى صداهايى كه توى فيلم هست داره روى تفكراتش تاثير ميزاره و حس يك روح رو دارى كه توى فضاى اين پدر و دختر داره حركت ميكنه و حسرت ميخوره و كارى از دستش برنمياد و فقط تماشاگره، شايد هم فيلم از ديد همون اسب روايت ميشه نميدونم ، در مجموع انتظارم از اين فيلم بيشتر بود ....

arminkheradmand2136's avatar arminkheradmand2136
8 سال پیش

موسیقی متن و فیلمبرداری این فیلم آدمو غرق میکنه\nبینهایت خوبه بینهایتتتتتت\n\nکاش میشد حسمو بعد از دیدنش بیان کنم

Amir Velayati's avatar Amir Velayati
8 سال پیش

خود فیلم و عظمتش به کنار،موسیقی متن تا عمق استخونمو سوزوند...

erfanhajsharifi's avatar erfanhajsharifi
8 سال پیش

به قول سهراب:\n چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب\nاسب در حسرت خوابیدن گاریچی\nمرد گاریچی در حسرت مرگ...\n

ali.masoumi1995's avatar ali.masoumi1995
8 سال پیش

اصن این فیلم اسمش بزرگ تر از لیست imbd لیستی که توش دد پول باشه دیگه چیه

ptbo.2000's avatar ptbo.2000
8 سال پیش

چقدر حس خوبی بهم دست داد وقتی دیدم برای این فیلم انقدر کامنت هست ;)

kazpany's avatar kazpany
8 سال پیش

شاهکار.اما تا بحال هیچ فیلمی رو ندیدم که تا این حد ریتمش کند باشه و انقدر تلخ باشه .به نظرم بهترین نقدی که خوندم این بود:\n\n\n\nاسب تورین جزو معدود فیلم‌هایی است که مظروف فلسفه را در ظرف سینما، به عنوان مضمون اثر گنجانده، و در حد بضاعت فیلمساز و توان مدیوم سینما، به گویشی هنری دست یافته است. جای آن نیست که در این مقال بخواهیم به قضاوت بنشینیم که آیا رسانه‌ی سینما ظرفیت پذیرش و یا ارائه مفاهیم انتزاعی همچون مباحث فلسفی، آن هم از نوع نیچه‌ای را داراست یا خیر؟ اما سعی می‌کنم به شیوه‌های گزیده و انتخاب شده از فرم سینما، برای تبیینی اینگونه، اشاره کنم؛ تا شاید بتوان قابلیت‌هایی را از ظرف سینما شاهد بود که تنها به سعی و سماجت هنرمند است که امکان تجربه و آفرینش می‌یابد.\n\nبلا تار، فیلم را با حکایت کوتاهی از زندگانی نیچه آغاز می‌کند که منجر به بیماری و خانه‌نشینی ده‌ساله او می‌شود. نیچه در خیابان شاهد شلاق خوردن یک اسب است. دست به گردن اسب می‌آویزد و همدرد او شده و به سکوتی ده ساله تا مرگ خویش دچار می‌شود و تنها یک جمله خطاب به مادرش میگوید: مادر، من احمقم!\n\nبیننده تلاش می‌کند در طول 146 دقیقه‌ی فیلم، ارتباطی مابین آن حکایت نخست و داستان فیلم برقرار کند. در قضاوتی ساده‌تر می‌توان برای دریافت و درکی از فیلم، به تجربه و شاید توانمندی مخاطب به معرفتی فرامتنی تکیه کرد. اما بلا تار با خوانشی هنرمندانه و تسلطی نسبی فرم را به خدمت می‌گیرد و با چشم سر و دل، داستان سرنوشت آن اسب را به جای بازنمایی سرنوشت نیچه، به تصویر می‌کشد. او ما را به دیدن ریتمی از زندگی فرامی‌خواند که بارها و بارها تجربه کرده‌ایم ولی با اهمال از کنار آن گذشته‌ایم. اما ضرورت امر چیست؟\n\nوقتی زمان درون فیلم (در هر سکانس) با زمان بیرونی (واقعیت زندگی) یکسان می‌شود، بیننده مجبور نیست با تعجیل و شتابی غیرطبیعی سوژه را دنبال کند. او به دیدن جزئیات و احساسات بطئی و تدریجی زندگی، دعوت می‌شود تا کمی تعمق کند، آن هم نه تعمقی عقل‌مدارانه و متفکرانه، بلکه در خود فرورفتنی احساس‌محور، که زمینه‌ و بستر درک زیبایی‌شناسانه را فراهم سازد. موسیقی فیلم در ایجاد این حس عمیق تاثیرگذار است.\n\nهدفی اینچنین، شگردی را می‌طلبد که در هنر سینما معمول نیست. اگر امکانات و شرایط اجازه می‌داد، فیلمساز حتی چند برش ساده‌ای را که از سر ناچاری به کار برده بود را نیز کاملا حذف می‌کرد. تدوین به کار رفته، نه کارکردی فرم‌مدار دارد و نه دارای مضمونی تاثیر‌گذار. بلکه برای زمان‌ها و اتفاقاتی است که دیگر به کار فیلم نمی‌آید و به داستان کمک خاصی نمی‌کند.\n\nدوربین فعال است و پویا اما با حداقل تغییر زاویه. ایستایی دوربین همزمان با سکون آدمها و بی‌تحرکی است. در سکانس افتتاحیه که درشکه‌چی با درشکه به خانه می‌رود. دوربین با نمایی از اسب همگام می‌شود. حرکت سنجیده و پرزحمت فیلمبردار برای جلوگیری از هرگونه تکانه‌ای زائد، حیرت‌آور است و روان. دوربین نامحسوس از اسب به سمت درشکه‌‌چی حرکت می‌کند و فاصله می‌گیرد و از جاده خارج شده و مجدد به اسب بازمی‌گردد. ارتفاع دوربین، هم ارتفاع کسی است که گویی در کنار درشکه، پیاده در حرکت است. این سکانس طولانی حتی از یک برش ساده نیز برخوردار نیست.\n\nدوربین، راوی دانای کل است و نظرگاهی عینی (ابژکتیو) دارد که هر اتفاقی را به شکل مراسمی آیینی و حساب‌شده به تصویر می‌کشد و بیننده مانند کودک کنجکاوی به دنبال شخصیت‌ها از دالانی به فضایی باز و از دری به کلبه‌ای همراه می‌شود.تصاویر فیلم همانند تماشای یک تابلوی نقاشی و یا عکسی هنرمندانه از بخشی از زندگی طبیعی است که نه می‌توان آن را واقع‌گرایانه قلمداد کرد و نه آشکارا نمادین دانست. نورپردازی در فضای باز و به ویژه در خانه، از «نور» بازیگری ساخته که در سکون و سکوت مرد و دخترش، به وسیله‌ای برای گفتگو تبدیل شده است. بیانگر شدن نور، تلخی و دردمندی انسانی را معنا می‌کند. زن از زنانگی‌اش، جز خانه‌داری و انجام رفتارهایی یکنواخت و مکرر حاصل دیگری ندارد. چهره‌ی استخوانی و بدون جذابیتش، مرده‌ای را نشان می‌دهد که تنها به رسالت انتظار بی‌پایان، مجهز است. او در فراغت از کار، از دریچه‌ی پنجره‌، نظاره‌گر جهانی است که در تلاطم و تحت سیطره‌ی باد و خاک گرفتار شده و هیچگاه به آرامش نمی‌رسد. به گفته نیچه: «زن می‌تواند چندان نفرت بیاموزد که دلبری را از یاد ببرد.» این دختر بالغ، نه از خصوصیات دخترانه بهره‌ای دارد و نه از فراز و نشیب‌های احساسات انسانی، تَر دامن است. او در آستانه‌ی خاموشی است.\n\nاسب نیز، در اصطبل خانه، به مرور از کار می‌افتد و زندگی را لنگ می‌گذارد تا درجا بزند. پیرمرد که چشم چپ و دست راستش علیل است، تنها تکیه‌گاه انسانیِ زندگی است. می‌خورد و می‌خوابد و در سراشیبی نیستی فرو می‌غلتد. او حتی از پوشیدن و درآوردن لباس خویش عاجز است. اما در بطن نگاه و رفتارش جهانی مملو از راز نهفته دارد. به تعبیر نیچه، تجربه‌های هولناک، این گمان را پیش می‌آورد که نکند آنکه چنین تجربه‌هایی می‌کند، خود موجودی هولناک باشد. انطباق این نگرشِ نیچه با آدمهای داستان، ترسی خزنده و خوف‌انگیز را در زیر پوست مخاطب به حرکت می‌آورد.کلیت اثر واجد نگاهی از اوج و بالا به زندگی، فارغ از هرگونه زرق و برقی است که در زندگی طبیعی فریب‌مان می‌دهد. دعوت فیلمساز از مخاطب به خلوتی بی‌زمان و فاقد واسطه‌های اغواگر زندگی امروز، مهمانی تلخ و گسی را می‌ماند که ممکن است تنها در زمان رودرویی بشر با مرگ قابل تکرار شود.\n\nدر روز روشن، جهان در تاریکی مطلق فرو می‌رود و نقش نور است که خودنمایی می‌کند. تلاش پدر و دختر برای روشنایی، راه به جایی نمی‌برد. پایان فیلم پایانی است در هیچی و نیستی و ناامیدانه؛ اما فرورفتی است همانند گم شدن در آسمانی سیاه، و بی‌انتها، به تندیسی مرگ.

rrravin's avatar rrravin
8 سال پیش

کلمه ی شاهکار برای این فیلم کمه

blackbird.hosein's avatar blackbird.hosein
8 سال پیش

من این فیلم را در ژانر وحشت طبقه بندی می کنم.فیلمی که از فکر کردن به فضا و دو شخصیتش و طوفانش و موسیقیش هم می ترسم چه برسه به اینکه عکسی دوباره ازش ببینم یا هوص کنم دوباره تماشاش کنم...\n\nبه قول یکی از دوستان بلاتار با این فیلم دنیا را بهمون نشون داد...\n\nچند مرد-یک زن-یک اسب-یک خانه ی دورافتاده-طوفان و کمی کلمه کافی بود تا پوچی جهان,سختی فلاکت بار بودن being و تنهایی بشری و پایان خوبی ها را ببینیم و تب کنیم...

alitechno11's avatar alitechno11
10 سال پیش

طراحی پوستر فیلم خیلی جالبه.