ماریان سی سال پس از جدایی از جوهان تصمیم می گیرد با همسر سابق خود در خانه ای تابستانی دیدار کند.اما او وارد یک بحران خانوادگی بین پسر جوهان و نوه اش می شود که …
‎نقد فیلم ساراباند ، اخرین شاهکار #اینگمار_برگمان که در تلویزیون ساخته شد ولی بعدها در سینماهای دنیا نیز اکران شد \n\n‎هیچ فیلمی از هیچ فیلمساز بزرگی را نمیشناسم که چکیده کامل او و آثارش باشد. هیچ فیلمسازی را نمیشناسم که آخرین اثرش یک شاهکار کامل باشد. شگفت انگیز، محکم، پر حرارت و چنین تلخ و متین. چنین وصیت نامه هنری با شکوه و ساده ای از هیچ هنرمندی نمیشناسم جز سارا باند اینگمار برگمان.\n\n‎سارا باند بعد از آلبوم خانوادگی برگمان -فانی و الکساندر- که بی نظیر است، ساخته شده؛ باور کردنی نیست. بعد از دیدن فانی و الکساندر انسان می پندارد که برگمان دیگر تمام است و حرفی نمانده که بزند. اما بعد از وقفه ای بیست ساله سارا باند میآید. سارا باند آخرین اثر یک فیلمساز بزرگ روشنفکر است. تنها روشنفکر سینما که دنیا و آثارش را دوست دارم. تنها روشنفکر مدرنی که دنیایش سبک یافته -به خصوص در کلوزآپ ها- و فیلم هایش هم اتوبیوگرافیک اند و هم مستقل. عمده فیلم های اوقائم به ذات اند. فیلم ها، آدم ها و فضا های برگمان با وجود تثبیت جهان تجربی هنرمند، هر یک منشی خاص و مستقل دارند؛ نه وابسته به مولف اما نشان او. منشی که هنر است و با زندگی و هنر برگمان پیوندی عمیق دارد. فیلمسازی برای او شیوه زندگی است. برگمان همچون فورد در سینما لذت شادی جمعی را هر بار تجربه میکند و زندگی برایش تمرین فیلمسازی است. هر چند در زندگی خصوصی اش به خصوص بعد از مرگ همسر آخرش احساس تنهایی، اندوه و عذاب دارد.\n\n‎سوال قدیمی برگمان آیا خدا هست؟، که از دل زندگی اش برآمده نه از اطوارها و آلودگی های روشنفکری و فلسفه بازی های مد روز، به سوال آیا عشق هست؟ تغییر یافته. و مرگ که همیشه دغدغه اش بوده شکلی دیگر به خود گرفته. مرگ دیگر یک مفهوم مجرد -همچون مهر هفتم- نیست. مرگ پایان نیست، گذار است. بین زندگی و مرگ فاصله ژرفی وجود ندارد. برای او مرده ها تنها کمی کمتر از زنده ها هستند. گاهی هستند؛ اما هستند. به شکلی خوب و آرام هستند و حتی تسلی بخش. و اگر عشقی و محبتی از آنها دریغ شده که حقشان بوده -که حق همه است- پس از مرگ آن را باز می ستانند. مرگ اما دیگر در سارا باند سخت و عذاب آور نیست. مرگ آسان است؛ بسیار آسان. شخصیت هشتاد و اندی ساله سارا باند تا مرز یاس اگزیستانسیالیستی پیش میرود و بعد با پوزخندی انسانی با کمک عشق، هر چند با یادآوری آن در گذشته، مرگ را لحظه ای به سخره میگیرد و در کنار عشق دیروزی، شبی آرام سپری میکند. صحنه درخشان ضجه یوهان پشت در اتاق ماریان را به یاد بیاورید و ورودش را به اتاق با جمله عجیب دلواپسم. من برای دلواپسی ام خیلی کوچکم، ترسش را و برهنگی با ابهت اما فرتوت و نزارش را. چنین تصویر انسانی از پیری را در هیچ فیلمی سراغ ندارم. هانکه در عشق باید از روی این صحنه سالها مشق بنویسد -و زندگی کند-. فرق اصل و بدل را دقت میکنید؟\n\n‎ساختار سارا باند موسیقایی است و باز باخ بزرگ. سارا باند رقص کلاسیک دو نفره است. همیشه دو نفراند که با هم روبرو شده و کشمکش دارند. سارا باند وداعی با فیلمهای پیشین برگمان است -شش صحنه از یک ازدواج، توت فرنگی ها، نور زمستانی، فانی و الکساندر و...- چکیده همه چکیده هاست. وصیت نامه عشق، مرگ، عذاب و تشویش برگمان است و دلواپسی و سازش او با مرگ. فیلم روشی برای مصالحه با یک زندگی است که دارد به انتهایش میرسد و میپرسد بر سر زندگی من چه آمده؟، عشق کجا بود؟ آیا میشود عاشق بود؟ آیا میشود آشتی و سازشی را یافت؟ برگمان پسری داشت که پیش از رفع کدورت ها با او از دنیا رفته. این برای برگمان اسف بار و درد آور بود تا بالاخره سارا باند. اما سارا باند بیش از اینهاست؛ هم از حیث مسئله، هم از حیث فرم. فیلم ریزترین جزییات چهره، لرزشهای ریز زیرپوستی و دستها را به تصویر میکشد. و مهمتر، نوعی ابهام بیان نشدنی برای ثبت روابط و سرخوردگی ها است و نومیدی. دوربین با وقار و نماهای متوسط و درشت برگمانی، قاب بندی های هوش مندانه، نور پردازی عالی، تدوین پر تحرک، و شیوه مدرن روایت آن را در جایگاهی ویژه قرار میدهد. قدرت نویسندگی برگمان در این فیلم -و دیالوگ ها- در اوج است. برگمان صحنه ها را به جایی فراتر از اوج متعارف و فراتر از تجملات مدرن میبرد. صحنه بی نظیر سبک مند گفتگو پدر و دختر را در تخت پس از مشاجره و کشمکش وحشتناکشان به یاد بیاورید . و صحنه ماریان و هنریک در کلیسا رابا نمای پایانی دعای ماریان ؛ یا صحنه برجسته ملاقات پدر و پسر که با خشم و عصبانیت ، نفرت و تحقیر آغاز و با مصالحه ای نرم وسست پایان میگیرد. اما بیش از همه چهار شخصیت حاضر ، این شخصیت پنجم غایب است که محور فیلم است: آنا با آن تصویر سیاه و سفید بی نظیر -شبیه مونالیزا- یاد آور عشق است. شاید آسان ترین راه عشق برای برگمان، دوست داشتن کسی است که از دست رفته؛ اما هست. پس کمی آرام بگیریم.\nمسعود فراستي
دلواپسی\nزندگی این امکان را در خود دارد که به یک مناسک تبدیل شود.\n(سارا باند، برگمان، 2003)\nنمی دانم. واژه ها یاری ام نمیکنند. اغلب به مرگ می اندیشم. تصور میکنم که آنا منتظر من است. مرگ را اینگونه میبینم که یک روز صبح دارم در جاده ای در جنگل قدم میزنم که به رودخانه ای ختم میشود. پاییز است و کاملا ساکن، کاملا خلوت. کسی را میبینم که از کنار دروازه به سویم می آید. آن زن یک دامن جین آبی و ژاکت آبی پوشیده و پاهایش عریانند.موهایش را بافته. او از کنار دروازه به سوی من می آید. آنوقت می فهمم مرده ام.بعد خارق العاده ترین چیز اتفاق می افتد. آیا اینقدر آسان است؟ با خودم می اندیشم ما تمام عمرمان را درباره مرگ و آنچه بعد از آن اتفاق می افتد و نمی افتد سپری میکنیم. و بعد آیا اینقدر آسان است؟ گاهی وقتها که به موسیقی گوش میکنم مثلا باخ ، تصویری به ذهنم خطور میکند..\n(برگمان، 2006)\nهیچ فیلمی از هیچ فیلمساز بزرگی را نمیشناسم که چکیده کامل او و آثارش باشد. هیچ فیلمسازی را نمیشناسم که آخرین اثرش یک شاهکار کامل باشد. شگفت انگیز، محکم، پر حرارت و چنین تلخ و متین. چنین وصیت نامه هنری با شکوه و ساده ای از هیچ هنرمندی نمیشناسم جز سارا باند اینگمار برگمان.\nسارا باند بعد از آلبوم خانوادگی برگمان -فانی و الکساندر- که بی نظیر است، ساخته شده؛ باور کردنی نیست. بعد از دیدن فانی و الکساندر انسان می پندارد که برگمان دیگر تمام است و حرفی نمانده که بزند. اما بعد از وقفه ای 20 ساله سارا باند میآید. سارا باند آخرین اثر یک فیلمساز بزرگ روشنفکر است. تنها روشنفکر سینما که دنیا و آثارش را دوست دارم. تنها روشنفکر مدرنی که دنیایش سبک یافته -به خصوص در کلوزآپ ها- و فیلم هایش هم اتوبیوگرافیک اند و هم مستقل. عمده فیلم های اوقائم به ذات اند. فیلم ها، آدم ها و فضا های برگمان با وجود تثبیت جهان تجربی هنرمند، هر یک منشی خاص و مستقل دارند؛ نه وابسته به مولف اما نشان او. منشی که هنر است و با زندگی و هنر برگمان پیوندی عمیق دارد. فیلمسازی برای او شیوه زندگی است. برگمان همچون فورد در سینما لذت شادی جمعی را هر بار تجربه میکند و زندگی برایش تمرین فیلمسازی است. هر چند در زندگی خصوصی اش به خصوص بعد از مرگ همسر آخرش احساس تنهایی، اندوه و عذاب دارد.\nسوال قدیمی برگمان آیا خدا هست؟، که از دل زندگی اش برآمده نه از اطوارها و آلودگی های روشنفکری و فلسفه بازی های مد روز، به سوال آیا عشق هست؟ تغییر یافته. و مرگ که همیشه دغدغه اش بوده شکلی دیگر به خود گرفته. مرگ دیگر یک مفهوم مجرد -همچون مهر هفتم- نیست. مرگ پایان نیست، گذار است. بین زندگی و مرگ فاصله ژرفی وجود ندارد. برای او مرده ها تنها کمی کمتر از زنده ها هستند. گاهی هستند؛ اما هستند. به شکلی خوب و آرام هستند و حتی تسلی بخش. و اگر عشقی و محبتی از آنها دریغ شده که حقشان بوده -که حق همه است- پس از مرگ آن را باز می ستانند. مرگ اما دیگر در سارا باند سخت و عذاب آور نیست. مرگ آسان است؛ بسیار آسان. شخصیت هشتاد و اندی ساله سارا باند تا مرز یاس اگزیستانسیالیستی پیش میرود و بعد با پوزخندی انسانی با کمک عشق، هر چند با یادآوری آن در گذشته، مرگ را لحظه ای به سخره میگیرد و در کنار عشق دیروزی، شبی آرام سپری میکند. صحنه درخشان ضجه یوهان پشت در اتاق ماریان را به یاد بیاورید و ورودش را به اتاق با جمله عجیب دلواپسم. من برای دلواپسی ام خیلی کوچکم، ترسش را و برهنگی با ابهت اما فرتوت و نزارش را. چنین تصویر انسانی از پیری را در هیچ فیلمی سراغ ندارم. هانکه در عشق باید از روی این صحنه سالها مشق بنویسد -و زندگی کند-. فرق اصل و بدل را دقت میکنید؟\nساختار سارا باند موسیقایی است و باز باخ بزرگ. سارا باند رقص کلاسیک 2 نفره است. همیشه 2نفراند که با هم روبرو شده و کشمکش دارند. سارا باند وداعی با فیلمهای پیشین برگمان است -شش صحنه از یک ازدواج، توت فرنگی ها، نور زمستانی، فانی و الکساندر و...- چکیده همه چکیده هاست. وصیت نامه عشق، مرگ، عذاب و تشویش برگمان است و دلواپسی و سازش او با مرگ. فیلم روشی برای مصالحه با یک زندگی است که دارد به انتهایش میرسد و میپرسد بر سر زندگی من چه آمده؟، عشق کجا بود؟ آیا میشود عاشق بود؟ آیا میشود آشتی و سازشی را یافت؟ برگمان پسری داشت که پیش از رفع کدورت ها با او از دنیا رفته. این برای برگمان اسف بار و درد آور بود تا بالاخره سارا باند. اما سارا باند بیش از اینهاست؛ هم از حیث مسئله، هم از حیث فرم. فیلم ریزترین جزییات چهره، لرزشهای ریز زیرپوستی و دستها را به تصویر میکشد. و مهمتر، نوعی ابهام بیان نشدنی برای ثبت روابط و سرخوردگی ها است و نومیدی. دوربین با وقار و نماهای متوسط و درشت برگمانی، قاب بندی های هوش مندانه، نور پردازی عالی، تدوین پر تحرک، و شیوه مدرن روایت آن را در جایگاهی ویژه قرار میدهد. قدرت نویسندگی برگمان در این فیلم -و دیالوگ ها- در اوج است. برگمان صحنه ها را به جایی فراتر از اوج متعارف و فراتر از تجملات مدرن میبرد. صحنه بی نظیر سبک مند گفتگو پدر و دختر را در تخت پس از مشاجره و کشمکش وحشتناکشان به یاد بیاورید. و صحنه ماریان و هنریک در کلیسا رابا نمای پایانی دعای ماریان؛ یا صحنه برجسته ملاقات پدر و پسر که با خشم و عصبانیت، نفرت و تحقیر آغاز و با مصالحه ای نرم وسست پایان میگیرد. اما بیش از همه 4 شخصیت حاضر، این شخصیت پنجم غایب است که محور فیلم است: آنا با آن تصویر سیاه و سفید بی نظیر -شبیه مونالیزا- یاد آور عشق است. شاید آسان ترین راه عشق برای برگمان، دوست داشتن کسی است که از دست رفته؛ اما هست. پس کمی آرام بگیریم.\nمسعود فراستی
برگمان کبیر و دوست داشتی واما تلخ و پر مسئله\n\nنقد شاهکار برگمان( ساراباند )\n\nفیلم فضای عجیب و غریبی دارد و انگار وحشتی در تمام سکانس های فیلم خوابیده است و این وحشت همتماشاگران را اذیت می کند و هم شخصیت های فیلم را. وحشتی که از دل درام یا کشمکش میان شخصیت ها بیرون می اید و آزارشان می دهد.وحشتی که از تنهایی وجود دارد، وحشتی که از بخشیده نشدن وجود دارد، وحشتی که از تصمیم گرفتن وجود دارد و از همه مهمتر وحشتی که از مرگ وجود دارد.\n\nبرگمان فوق العاده موفق می شود هر پنج شخصیت فیلم خود را بسازد و از همه مهمتر می تواند نسبتی بسیار پیچیده و دردناک بینشان ایجاد کند که ما هم آن را حس می کنیم و شاید باز از همه ی این ها مهمتر این باشد که شخصیت پنجم غایب است اما از همه کلیدی تر است و او آنا است. برگمان نسبتی اینگونه با آنا برقرار می کند،آنا/عشق. آنا/زندگی. آنا/امید. آنا/مرگ.\n\nمرموز ترین و کلیدی ترین شخصیت تمام آثار برگمان آنا است.\n\nفیلم لحظه به لحظه ما را با میزانسن های استثنایی برگمان و همچنین دیالوگ های بسیار دقیق، به شخصیت هایش نزدیک می کند و درون آنها را به ما نشان می دهد و در نهایت همه ی آنها را از درون فرو می پاشد و ظاهر محکمشان را زیر سوال می برد و شاید محکمترین شخصیت، تنها آنا است که همه نسبتی با او دارند و همچنین خودشان را با او تعریف می کنند حتی کارین از بعد دیدن نامه مادرش جرأت تصمیم گیری پیدا می کند.\n\nیکی از به یاد ماندنی ترین سکانس های فیلم در فصل سوم اتفاق می افتد زمانی که هنریک و کارین خوابیده اند. کل سکانس هنرمندانه کارگردانی شده است یعنی حرکت های تالی دوربین فوق العاده با دیالوگ ها معنی دار می شود و رابطه ی عمیق یا بهتر بگویم وابستگی عمیق هنریک به درخترش را نشان می دهد و همچنین در حرکت های تالی دوربین این نسبت کمی تحمیلانه از طرف پدر دیده می شود. اصلاً خود این حرکات دقیق دوربین، خودش هم فرمه هم محتوا. و از همه مهمتر نسبتی که میان این دو و آنا، برگمان در تصویر ایجاد می کند خیره کننده است. تمام کلوزاپ ها دقیق و حساب شده است. اصلاً کارگردانی در تاریخ سینما نیست که استاد گرفتن کلوزاپ، به اندازه ی برگمان باشد چنانکه استاد گرفتن لانگ شات، فورد است.\n\nفیلمی تأمل برنگیز و استثنایی10از10\n
عالی . \nتمام عیار . \nیک کتاب است همراه با تصاویر زنده که حرکت میکنند . \nتازه جملاتش را هم شخصیتها برایتان میخوانند که مبدا خسته شوید . \n\nیک پیشنهاد : برای خوب دیدن فیلم ابتدا کتاب فانوس خیال استاد را بخوانید . \n\n
یاینی جووون، اچ دی اینو بذار لطفن
سینمای دنیا مدیون برگمان و افرادی مثل اوست...
سینما به وجود برگمان افتخار می کند
آقا اگه این روند قرار دادن آرشیو کارگردان های خوب رو ادامه بدن خیلی عالی میشه. واقعا کسایی مثل برگمن باید پشت صحنه ها رو هم چند بار دید\n
هیچ فیلمی از هیچ فیلمساز بزرگی را نمیشناسم که چکیده کامل او و آثارش باشد. هیچ فیلمسازی را نمیشناسم که آخرین اثرش یک شاهکار کامل باشد. شگفت انگیز، محکم، پر حرارت و چنین تلخ و متین. چنین وصیت نامه هنری با شکوه و ساده ای از هیچ هنرمندی نمیشناسم جز سارا باند اینگمار برگمان\n(فراستی)
فیلم عشقه هانکه تحت تاثیر همین فیلم برگمان قرار گرفته به نظرم من هانکه در مقابل برگمان درست مثل یک جاده دوطرفه میمونه!!!\n\n
دلواپسم. من برای دلواپسی ام خیلی کوچکم
بسیار پر محتوا و عالی.استاد برگمان با این اثر به شدت هنری و جذاب(شما با تماشای این اثر به واقع هنری لحظه ای احساس خستگی نمی کنید که این با توجه یه موضوعش شگفت انگیز است)نشان داد میتوان آخرین اثر یک فیلمساز(بر خلاف خیلی از بزرگان سینما که فیلمهای آخرشان افت میکند)نه تنها بد نباشد بلکه شاهکار نیز باشد.\nاستاد برگمان برخلاف دیگر فیلمسازان روشنفکری که از قواعد اصلی و کلی سینما چیزی نمی دانند وسینما را با ادبیات شعر نقاشی کلاس فلسفه و...اشتباه گرفتند به شعوره مخاطبان و هوادارانش(چه مخاطبان عام و چه خاص)احترام میگذارد.و به معنای واقعی فیلم میسازد چون سینما را میشناسد ادا در نمی آورد البته نیازی هم ندارد.\nارزش فیلم و سینما در این است که از پس سرگرمی هنر بیافریند آن هم به شکل درستش و استاد برگمان هنرمند واقعی و استاد بلامنازعه سینما است.
به همه دوستان پیشنهاد میشه
برگمان کارگردانی که هرگز هنرش تمومی نداشت و تا آخر عمر فقط شاهکار ساخت برگمان در سینمای معنا گرا در قله ایستاده
این فیلم به قول یکی از منتقدین یه کلاس درس عالی برای امثال هانکه است. برگمان بعد چندین سال فیلمسازی همچنان باوقار و باصلابت فیلم ساخته. از دست ندین
استاد برگمان از بهترین ها در معنا گراییه
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه