جزيره ي يوتلند. «الکساندر» (يوزفسون)، استاد دانشگاه، پس از شنيدن خبر يک بحران عظيم هسته اي نذر مي کند که در صورت بازگشت دنيا به وضع عادي، هر چه را که دارد واگذار کند.
کامنتا همه فلسفی بود بالاخره نفهمیدم دان کنم یا نه
شاهکار .روح را قلقلک می دهد.
همه چیز در زندگی آدم های فیلم گویا رو به راه است و می خواهند برای تولدی(ورود انسانی به جهان)جشن بگیرن(!!!!!) که با شنیدن خبر جنگی یا بمبی هسته ای ,اوضاع به کل عوض میشه-مثل رنگ فیلم.\n\nفیلم به نوعی داره با مضمون دور از دسترس-نه دور از ذهن-آخر الزمان و نابودی کل زمین و اتفاقی خارق العاده به اوضاع بشر مدرن می پردازه. الکساندر و اوتو با داشته های فلسفی شون اونقدر سرنوشت انسان روی زمین را تیره و تیار ئ تباه می دیدن که با تلنگر فیلم(همان خبر)مستقیم به باور مذهبی ایمانی و خرافاتی دست می زدنن که به نظرم باید برای ارتباط قوی تر بعضی از مفاهیم و سخنان اصلی فیلسوفانی مثل مارکس و وبر را دونست.\n\nدر کل این فیلم غوطه خوردن و جست و جو از طریق فلسفه و مباحث اگزیستاسیالیسم؛یا از راهی دیگه تمسک به روان شناسی و جامعه شناسی و این گونه علم های نظری و والا ی زاده ی قرن بیستم یا پناه بردن به دین و خرافه و اسطوره و سحر و جادو را برای تاویل و معنی بخشیدن به سوال های بودن و جایگاه انسان بر زمین نشون میده.\nو در آخر الکساندر,انسان مدرن و آگاهی که دیوانه شد و آتش زد و به آتش کشیده شد.\n\nفیلم با محتوایی هست اما با احترام , از فضای و رنگ و بوی فیلم هرچند که اقتضا هم می کرد نوع ساختش,خوشم نیومد اما فیلم بااحترامی برام می مونه. به طور مثال می تونم بگم عاشق فیلم هایی مثل گردش روسی-خواب زمستانی یا اسب تورین ام اما این فیلم جدا از معنای بالاش,برام به هیچ وجه جذاب نبود. در هر صورت امیدوارم تجربه ی خوبی باشه براتون دیدن این فیلم معنا گرای روسی.
بهترین کارگردان تاریخ سینما
این فیلم رو 23 سال پیش دیدم. (عجب عمر نوحی دارم من)* تلویزیون پخش کرد با نود در صد سانسور. یداستانش یادم مونده بود. همیشه تو ذهنم بود یه بار دیگه این فیلم رو ببینم. غافل از آنکه یار در خانه است. این فیلم رو روی کامپیوترم داشتم ولی امشب که بعد یه سال دیدم فهمیدم این همان فیلمیست که مدتها ذهنم رو مشغول کرده بود.\nناگفته نماند تلویزیون از دل این فیلم یه فیلم جدید ساخته بود ....
غم نامه تاریخ سینما...قطعا مرگ تارکوفسکی بزگترین فاجعه تاریخ سینما بود.
فیلم خوبی نیست...هر چند چنتایی سکانس عالی(بویژه مستقلا سکانس پایانی)...مناظر چشم نواز....دیالوگ ها و ارجاعات روشنفکرانه( که همگی شاخصه و امضای تارکوفسکی رو دارن)...و نیز پاسیون به روایت متای قدیس باخ بزرگ ....رو داره ولی هیچ کدام اینها پیوستگی ندارن یعنی نتونستن در کنار هم یه فیلم خوب بسازن...هر کدوم راه خودشونو میرن و این موجب گمراهی و عدم لذت ازین اثر میشه....پریشان گوست....
ایا امکان دارد یکی از دوستان این فیلم را ازدیدگاه فلسفه وجودی نقد بفرماید
«ایثار» در این فیلم فرق دارد... همان‌طور که جنگ در این فیلم متفاوت است!\n\nتارکوفسکی کبیر، جنگی درونی به راه انداخته که دیگر در آن دو کشور با هم نمی‌جنگند... جنگی که نبرد دو کشور بر سر مرزها جلویش کوچک است...\nجنگ انسان با انسان... و بالاتر از آن جنگ انسان با خودش...\nو در جنگ باید «ایثار» کرد تا پیروز شد!\n\nاین فیلم یکی از بهترین‌های تارکوفسکی است! کارگردانی او که سبک همیشگی‌اش را دارد، این بار با پلان-سکانس‌های بهتر از همیشه، غوغا می‌کند. میزانسن‌ها آنقدر دقیق هستند که هیچ اشکالی نمی‌توان به آن‌ها گرفت...\nو بازی‌ها... و نگوییم بازی... که انگار همه چیز در واقعیت اتفاق می‌افتد...!
خدایا! تو را به خود نزدیک می یابم.\nاحساس می کنم که دست بر سرم نهاده ای.\nآرزو می کنم که دنیایت را چنان ببینم که تو آفریده ای ، و انسان را چنان که تو خواسته ای.\nدوستت دارم و هیچ چیز از تو نمی خواهم... .\n(10 فوریه 1979 / آندره تارکوفسکی)\n...\nایثار وصیت نامه هنری تارکوفسکی‏...\nتارکوفسکی تنها راه نجات بشریت را همین میداند. ایمان و نشانه ی آن، یعنی ایثار...
رسالت استاد در این فیلم پیامبر گونه ست.....
دوستان فرهیخته و عزیزم بهتر از بنده حقیر میدانند که اباطیل درباره هنرمندان اصیل و ماندگاری مانند تارکوفسکی و برگمان نه بعید است و نه جدید.
قربانی
قاب های تارکوفسکی می تونند به تنهایی یه تابلوی نقاشی بسیار زیبا باشن
سینما با شکوه ترین و مهم ترین هنر است هر چند که هنوز در حال پرداخت تاوان گناه اصلی خودش یعنی زاده شدن در این بازار به عنوان یک کالای مصرفی است.\nآندری تارکوفسکی
بهترین فیلمی که از تارکوفسکی دیدم این فیلم بود\nهر چی از فیلم نوستالژیای این کارگردان بدم اومد از این فیلم لذت بردم و خوشم اومد\nوصیتنامه هنری تارکوفسکی به نظرم فوق العادس
فیلم سنگین و تفریبا نسبت به بقیه فیلماش به نظرم کسل کننده تر بود.از نظر خودم چیزی که در سطح اول در فیلم واسم چشمگیر بود نقدی بود که به انسان دوره مدرن که اسیر صنعتی شدن و زندگی ماشینی شهری شده و در عوض خود واقعی خودشو تو این هیاهو گم کرده و در مقابل رفاه ظاهری واسه خودش معضلات بسیار ایجاد کرده و در این بین درمانده ست.در واقع شاید عمده پیام فیلم رو میشه از همون نیم ساعت اول فیلم تو دیالوگ الکساندر و اتو و همین طور در ادامه مونولوگ الکس زیر اون درخت پی برد.\nدر ضمن برداشت های طولانی این فیلم واقعا چشمگیر بود و فک کنم دستاورد بزرگی به خصوص واسه بازیگره!
سلام، وقتی روی فیلم های قدیمی کلیک میکنم دانلود نمی شود
فیلمی بسیار زیبا و مملو از تکنیک های بالای سینمایی و موضوعی سنگین. گفته میشه که برخی از آثار تارکوفسکی تحت تأثیر اشعار مولانا ساخته شده، بخصوص در فیلم ایثار (همین فیلم) این امر بیشتر دیده میشه که به مسئله فنا اشاره داره.
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه