دو جوان به نامهاى « شا » ( دال ) و « فیلیپ » ( گرینجر ) ، با این طرز فکر که « انسان برتر » نیازى به رعایت اصول اخلاقى در جامعه ندارد ، یکى از دوستانشان ، « دیوید کنتلى » ( هوگان ) را با طنابى خفه می کنند .
ندارد
خیلی کم
استاد هيچكاك كجايي كه حرامزاده هايي مثل گاسپارنويه و پازوليني و ديويد لينچ ادعاي هنر ميكنند.\nخاك تو سرشون كه جز ابتذال چيزي به فيلم نياوردند. همشون روشن عن فكرند.\nاستاد روحت شاد. \nبه قول دوستان كه ميگفتن با ديدن فيلمهاي اون حرامزاده ها منو ... ميگيره
درود بر روح كبير استاد هنرمند دنيا الفرد هيچكاك
جان دال بدون شک بدترین بازیگر تاریخ سینما بود . بازیگری که با بازی های مسخره خودش 2 تا از فیلم های استاد هیچکاک رو ضایع کرد ... این فیلم و فیلم بیگانگان در ترن .
از متوسط های هیچکاک بود من هفت میدم
زیاد فیلم جالبی نیست
در کنار «سرگیجه» و «پنجره عقبی» بهترین هیچکاک.
باز هم هيچكاك كبير باز هم نكوهش مدرنيته،\nطبق نظريه انسان برتر يا فرا انسان؛انسان برتر كسيه كه از بند ترس و خرافات رها شده وبه ازادي كامل دست يافته،اين انسان از لحاظ معنوي كامل و رئاليسم(جهان را همانگونه كه هست پذيرفته و جهان خيالي ايده اليست ها را رد ميكند)مي باشد.اين فرد در غيبت خدا اراده خودشو با اراده هستي يكي ميدونه و در حقيقت نقش خدا را بازي ميكنه.\nايده ها و افكار مهمترين بخش در ايجاد انگيزه براي انجام كارهاي مختلف هست. اينكه خود را تعيين كننده سرنوشت (مرگ و زندگي) فرد يا افرادي بدونيد ناشي از يك عقده بزرگ هستش. \nجيمز استوارت خطاب به برندون ديالوگ زيبايي در مورد اين موضوع گفت: با اينكارت نشون دادي كه يه عقده بزرگ درونت داري(نظريه فرويد مبني بر اينكه هر رفتاري ريشه از چيزي در گذشته داره)\nو هم چنين ديالوگ زيباي ديگه اي، جيمز استوارت:ايده هاي من توخالي بودن،اما تو با اين كارت رنگ واقعيت بهشون دادي و زديشون تو صورتم.\nاميدوارم به درك بهتر فيلم كمك كرده باشم.
حیف وقت و حجمی که پای این فیلم گذاشتم....
یادداشتی بر فیلم طناب (Rope) اثر آلفرد هیچکاک\nنوشته کیخسرو دادگر\nفیلم طناب نخستین اثر رنگی آلفرد هیچکاک به شمار می رود و اقتباس از نمایشنامه ای به قلم پاتریک همیلتون است. قولی از هیچکاک در مورد فیلم وجود دارد دایر بر اینکه :(( طناب تصمیم اشتباهی بود که نمی دانم چرا به سرم زد!)). با این وجود بررسی طناب به شناخت هر چه بیشتراز هیچکاک و سینمای او کمک خواهد کرد و تحلیل زیر تنها نگاهی بر محتوای فیلم و فلسفه ی ساخت آن دارد.\nداستان فیلم درباره ی جوانی به نام شاو براندون است که شخصیتی خودشیفته، جذاب و به زعم خود باهوش دارد و عقده ی حقارت، حسادت، نیاز به تایید دیگران و احتمالا اختلالات روانی دیگر منجر می شود که با همراهی دوست خود فلیپ، یکی از همکلاسی های متمول و موفق خود به نام دیوید را به قتل برساند. البته انجام قتل از سوی او اینگونه توجیه می شود که چون انسانِ برتر است، صلاحیت این را دارد که برای مرگ و زندگی دیگران تعیین تکلیف کند. تمسک های سطحی به نظریه ی ابر انسان نیچه، و استدلال های نه چندان قدرتمند او بیانگر این است که این قتل نه با اغراض ایدئولوژیک بلکه با مقاصد شخصی صورت می گیرد. براندون به شدت مجذوب شخصیتی بنام روپرت کدل، مدیر مدرسه شبانه روزی اش در گذشته می باشد که معتقد است انسان برتر نیاز به پایبندی به قرارداد اجتماعی (نظریه ای که بر مبنای آن انسان ها بخشی از آزادی های طبیعی خود را به دولت می دهند تا دولت حافظ نظم و حقوق اجتماعی آنها باشد) ندارد و قتل برای انسان برتر یک هنر است تا یک جنایت. براندون و فیلیپ پس از به قتل رساندن دیوید، او را درون گنجه ای مخفی می کنند و روی گنجه شمعدان ، نوشیدنی و غذا قرار می دهند تا بلافاصله پس از قتل، ضیافتی را با شرکت پدر و عمه دیوید، نامزد دیوید (جانت)، دوست دیوید (کنث) و روپرت کدل برگزار کنند تا به این ترتیب کاری کرده باشند که فقط ابرانسان ها قادر به انجام آن هستند. براندون به این شکل می خواهد شجاعت و هوش بالای خود را به دیگران نشان دهد و با انجام این بازی لذت سادیستیکی را نصیب خود کند . دعوت کردن از روپرت کدل باهوش و کنجکاو هم به این علت است که براندون می خواهد ثابت کند حتی روپرت هم که روزگاری در مقام استادی براندون بود، شجاعت و توانایی انجام این کار را نداشته و نخواهد داشت. دعوت از نامزد دیوید (جانت) که در گذشته رابطه ی عاطفی با براندون داشته، خوی انتقام جویی براندون را بیشتر عریان می کند. براندون به منظور آزار دادن بیشتر جانت، از دعوت کردن دوست پسر سابق جانت یعنی کنث هم مضایقه نمی کند. انتظار جانت برای بازگشت دیوید به مهمانی و نگرانی خانواده دیوید از نیامدن او به مهمانی، لذتی وصف ناپذیر را نصیب براندون می کند در حالیکه که جنازه دیوید را درون گنجه ای مخفی کرده که به مثابه ی قبری چوبی، بر روی آن مشروب و غذا سرو می شود.\nفیلیپ دارای شخصیت ترسو، مضطرب و وابسته است که از قضا نوازنده پیانو است و تحت تاثیر القائات براندون در جنایت شریک شده و بلافاصله پس از ارتکاب جنایت پشیمان می شود و ندای وجدانش سرانجام باعث می شود که به ارتکاب قتل اعتراف کند. فیلیپ از براندون حساب می برد و به اعتراف خودش حتی از براندون می ترسد و در طول مهمانی با نوشیدن الکل سعی می کند بر ترس و اضطرابش فائق آید که موفق نمی شود.\nدعوت از روپرت کدل، بزرگترین اشتباه براندون و فیلیپ است که به لو رفتن آنها منجر می شود. روپرت بشدت کنجکاو و باهوش است و با تحت فشار قرار دادن فیلیپ و کنار هم قرار دادن قطعات پازل سرانجام به اصل ماجرا پی برده و از دیدگاههای خود در مورد انسان برتر و هنربودن قتل، بشدت پشیمان می شود و نشان می دهد که کسانی که در عالم تئوری به یک ایدئولوژی پایبندند، در ورطه ی عمل چقدر می توانند از چیزی که به آن باور داشته اند منزجر شده و علیه باور پیشین خود جبهه بگیرند.\nبقیه شخصیت ها از جمله دوست دیوید (کنث) ، نامزد وی و پدر دیوید هم اشخاصی هستند که از ابتدای مهمانی نگران عدم حضور دیوید هستند و به چیزی شک نمی کنند. اما پیرزن پیشخدمت خانه و حتی فیلیپ که آنها را شخصیت های کم هوشی می پنداریم متوجه نکاتی می شوند که براندون خود بزرگ بین هم از آنها غافل شده است؛ از جمله عدم اختفای کلاه دیوید و همچنین طنابی که با آن دیوید را خفه کرده اند لذا خط بطلان پررنگی بر نظریه ابر انسان بودن براندون کشیده می شود و نشان می دهد او علی رغم تلاش بسیار در حفظ خونسردی و نقش بازی کردن، سرانجام با شکست مواجه شده و به همراه فیلیپ، در چنگال قانون گرفتار می شود.\nفیلم طناب شاید در میان آثار هیچکاک اثر برجسته ای به شمار نیاید اما از حیث فرم و فضای تله تئاتر گونه ی خود و همچنین تعداد اندک کات ها از طبع آزمایی ها و ماجراجویی های هیچکاک است که با وجود گذشت نزدیک به هفت دهه هنوز در کانون توجه علاقه مندان به سینما است.
این اثر هیچکاک تا حدود زیادی شبیه به داستان The Tell-Tale Heart یا قلب رازگو از ادگار آلن پو هست میتونم بگم به احتمال قریب به یقین هیچکاک این شاهکار پو رو مد نظر داشته از کسانی که فیلم رو دیدند تقاضا دارم داستان پو رو هم بخونند ترجمه میرصادقی رو پیشنهاد میکنم.
من اصلا با انگیزه جنایت ارتباط برقرار نکردم
هر کی این فیلم ندیده انگار هیچ فیلمی ندیده ... سینما با این فیلم شروع میشه
هر کس از طناب هیچکاک لذت نبرده بدونه که سینما رو نمیشناسه.
چه کیفیت تصویری داره !
ابر شاهکار تاریخ سینما (بهترین شخصیت پردازی تاریخ سینما بدون شک )\n\nبه نظرم این کار فراتر از شاهکار بود ... میزانسن که اووووووووووف ، بازیگرا که نگووووووو، کاگردان که خود خدا، موسیقی که استثنایی، فیلبردار که رویاییییییییییییی، ولی فارغ از همه این نکات مثبت چیزی که من رو به شدت تحت تاثیر قرار داد شخصیت پردازی این فیلم بود ، شخیت پردازی به قدری با مخاطب احساس نزدیکی میکنه که وسطای فیلم فراموش میکنید تو خونتون پای مانیتور دارید فیلم مبینید و فکر میکنید تو سالنن تاتر هستید یا اینکه شما هم مثل روح در جریان داستان حضور دارید ولی کسی نمیتونه شمارو ببینه ... \n\nآلفرد هیچکاک با ما چه کردی مرد ؟! (روحت شاد استاد)
***تنها فـــــــــــــــــــــــــــــیلم 10 کاتی تاریخ سینما!! .... شـــــــــــــــاهکار پدرخوانده سینما آلفرد هیچکاک کبیر***\n\nطناب تنها فیلم تاریخ سینماست که هیچ کاتی در آن نخورده است!! و بدون کمک از عامل مهمی به نام تدوین شکل گرفته است!! تنها فیلم تاریخ سینما که نیازی به تدوین ندارد!! تمامی فیلم در یک زمان و مکان معین می گذرد. فیلم بر پایه ی دکوپاژ کاملاً دقیق آلفرد هیچکاک صورت گرفته است. تمامی حرکات دوربین از قبل حساب شده است و حدود شش ماه تمرین مداوم قبل از ساخت فیلم صورت گرفته است. دکورهای متحرک ساخته شده و همه چیز طبق نقشه آلفردهیچکاک آماده شده بود.\n\nفیلم طناب در واقع یک سکانس- پلان ۸۰ دقیقه ای است !!که تمام وقایع آن زنجیر وار به هم متصل شده اند.در تمام طول فیلم فقط ۱۰ کات وجود دارد!!. طبق تکنولوژی آن زمان بیشترین مدت زمانی را که می شد با دوربین فیلمبرداری ضبط کرد ۱۰ دقیقه بوده است.البته این ۱۰ کات هم به نحوی طراحی شده است که بیننده متوجه آن نمی شود...\n\nتمام فیلم طناب در هشت برداشت فیلمبرداری شده است. چون اندازه‌ی فیلمهای داخل دوربین ده دقیقه‌ای بود، کارگردان ترتیبی داد تا در پایان هر ده دقیقه، یک شخصیت از جلوی دوربین رد شود و در مدت کوتاهی که تصویر سیاه می‌شود دوربین دیگری ادامه فیلمبرداری را از تصویر سیاه قبلی با نمای نزدیک، ادامه دهد.\n\nطناب اولین ساخته رنگی استاد بزرگ سینما آلفرد هیچکاک است. \n\nمیدونم چه حسی دارید بعد از خواندن این متن!! (دهنتان به مدت 10 دقیقه باز مانده و زا خودتان این سوال میپرسید که هیچکاک انسان بوده یا ابر انسان...)
این کار فیلم نبود !! بلکه مثل قطرات بارون بود که بر روی سر ادم ها ریزش میکنه ... آری ! استاد با این فیلم وازگان تفر،ترس از مدرنیته،عشق،جهالت،دوستی،مرگ،سردرگمی در دنیا رو به خوبی تعریف کرده ... طناب اگر نگیم بهترین فیلم قرن بی شک یکی از 5 تا فیلم هست ... طناب به معنی طناب نیست!! بلکه به معنی طناب زندگی است که بالاخره این طناب یه روز پاره میشه ... از لحاظ فنی هم فیلم چیزی کم نمیزاره از فرم بسیار قوی تا محتوای قدرتمند و بازی استــــــادانه افسانه بازیگری بازیگری جیمز استورات فقید زیر نظر استاد ... واقا زبان قاصر است از تعریف این شاهکار هنری ... در اخر فقط تاسف میخورم برای 2 دسته : 1- کسانی هنوز موفق به دیدن این شاهکار نشدن.2- کسانی که موفق به دیدن این شاهکار شدن ! ولی درکش نکردن ...
من به نظرم این یکی از بهترین های تاریخ سینماست.باید از هیچکاک یاد گرفت که چطور باید کارگردانی کرد.
خیلی ازاسمها هستند که اگه ازتاریخچه سینماحذف بشن هیچ اتفاقی نمیوفته .ولی بعضی اسمها رو نمیشه ازسینماحذفشون کردانگار تاریخچه سینما بدون این افرادکامل نیست ویه چیزی کم داره.تومیتونی ازاثاربعضی هاشون خوشت نیادوحتی متنفرباشی ولی واقعیت اینه که هرکدوم چیزی به هنری که الان به نام سینمامیشناسیم اضافه کرده اند.نامهایی مثل کوروساوا,برگمان,اکسپرسیونیست های المان,موج نوی سینمای فرانسه وکایه دوسینما,نیوریالیست های ایتالیا,اورسن ولز,هیچکاک,,الیاکازان ومارتین اسکورسیزی,تارکوفسکی واین اواخرکریستوفرنولان.حرف خیلی ازدوستانو قبول دارم که خیلی ازشیوه های هیچکاکی برای ایجادتعلیق وفریب تماشاچی دیگه لورفته ودمده شده وبرای خیلی ها من جمله خودمن جذابیتی نداره ولی هیچکاک وفیلماش هنوزم برای منتقدین وسینماروهای حرفه ای میتونه اهمیت کرونولوژیکی وتاریخی داشته باشه
KHEILI FILME KHOOBI BOOD JAMES STEWART MESLE HAMISHE JAZAB
طرفدار الفرد هیچکاک هستم ولی این فیلم رو دوست ندارم درک نمیکنم چرا امتیاز فیلم اینقدر بالا هست! . به نظرم خیلی ابتداییه
به نظرم از دو دید میشود به فیلم نگاه کرد.یکی این که بگوییم چگونه ممکن است که جنایت به چنین شکلی انجام شود.درواقعیت یک قاتل حرفه ای هرگز چنین کاری نمیکند.\nدید دوم این است که بین شخصیت مضطرب و خونسرد فیلم مقایسه ای انجام دهیم.فکر میکنم دیدگاه این فیلم کاملا دیدگاهی روانشناختی نسبت به شخصیتهای اصلی فیلم است.
درباره هيچ فيلم سازی در تاريخِ سينما به اندازه هيچکاک تحليل های متنوّع و متفاوت نوشته نشده. از اين نظر شايد مشابه فرانتس کافکا باشه. هيچکاک و کافکا دو شخصيتي هستند که بيش ترين، متنوّع ترين و شايد متضادترين تحليل ها در ستايش شان نوشته شده.\nگُدار هم در تاريخ هاي سينما درباره ي هيچکاک مي گه؛ اين که «تابلوي سيب سزان را شايد ده هزار نفر در حافظه داشته باشند، امّا فندك آن غريبه ي بيگانگان در قطار را يك ميليارد نفر به ياد دارند. و اگر آلفرد هيچكاك، شاعر ملعون، تنها فاتح اين ميدان است، دليلي غيرِ اين ندارد كه او بزرگ ترين خالق فرم در قرن بيستم بوده. اين فرم ا ست كه عمق اشياء را نشان مي دهد، و هنر چيزي غيرِ روش ارائه ي فرم نيست، كه اين چيزي غيرِ سبك نيست، كه اين هدف نهايي انسان هاست.»\nدرباره ي فيلم هاي هيچکاک با همه جور نقدی از نقد الاهياتي رومر و شابرول، نقد روان کاوانه ي ريمون بلور و بعدتر نقد ژيژک، نقد ميزانسنِ مجلّه ي مووي و پرکينز و نقد مارکسی ـ فرويدي رابين وود و نقد کاملاً فرماليستي دانلد اسپوتو و انواع نقدهاي ديگر مواجه هستيد و به خصوص به خاطرِ جنبه هاي فرويدي و روان کاوانه فيلم هاي هيچکاک، کارهاش باب تحليل هاي فرويدي بوده؛ مثلاً سير و سلوک اديپي که در فيلم هايي مثل شمال به شمال غربي تا فرامنِ مادرانه و نقشِ مسلّط مادرها در فيلم هايش (بدنام، رواني، پرندگان) و پدرهايي که ناتوان و اخته به نظر مي رسند (سايه ي يک شک). \nدوستان اگر بناست پا رو فراتر بگذارید از خوشم اومد و خوشم نیومد و پای فیلم خوابم گرفت یا نگرفت، کمی متواضع باشید و بر دانش سینمایی خود بیفزایید...
این فیلم براساس عدم استفاده از عنصر صوری یا فرمالی ساخته شده که رکن سازنده روال بهنجار روایت در یک فیلم ناطقه: عدم استفاده از مونتاژ...این فیلم احساس هراس از فضای بسته رو تداعی می کنه. انگار توی جهانی روان پریشانه بدون گشایش هستیم. در این فیلم مانع خاصی در کاره که به هیچ طریقی نمیشه از اون عبور کرد. حضور این مانع یکسره احساس میشه و ما نومیدانه منتظر برشی هستیم که ما رو از پیوستگی کابوس گونه فضا خلاص کنه.\n...\nدر ضمن این فیلم به همراه آلمان سال صفر روسلینی به مساله رابطه بین نظرو عمل می پردازه. میشه هر دو فیلم رو واکنشی به تجربه هولناک نازیسم دونست: اینکه تحقق چنین ایدئولوژی فجیعی چگونه ممکن شد؟
عالی
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه