با زیرنویس چسبیده
«دنیل» مرد جوان نجیبی است که بتازگی با «جین» ازدواج کرده و هنوز در خانه ی پدرش زندگی می کند. بعد از مرگ پدرش، ترتیب دادن مراسم خاکسپاری با او می باشد. اما این مراسم آنطور که انتظار می رود برگزار نمی شود…
با زیرنویس چسبیده
يک مجري تلويزيوني به نام «جوانا ابرهارت» (کيدمن) و شوهرش، «والتر کرزبي» (برادريک)، به حومه ي آرام و بي سروصداي استپفورد نقل مکان مي کنند. پس از چندي «جوانا» که استپفورد را زيادي آرام و شسته رفته يافته، از رفتار برده وار و در عين حال، ظاهرا شاد و رضامندانه ي زنان آن جامعه ي کوچک يکه مي خورد. در اين ميان تنها مورد استثنايي، «بابي مارکوويتس» (ميدلر)، نويسنده اي پر شور است...
با زیرنویس چسبیده
«نيک ولز» (دنيرو) سارقي است ميان سال که مي خواهد از زندگي تبهکارانه کناره بگيرد و کلوب موسيقي جازش را بگرداند. اما پيش از آن که «نيک» بتواند به رؤياهايش جامه ي عمل بپوشاند، «ماکس» (براندو)، مال خر و در واقع استاد و شريک تجاري اش او را تحت فشار قرار مي دهد تا يک سرقت نهايي را هم براي او به انجام برساند.
با زیرنویس چسبیده
«بابي بوفينگر» (مارتين) سال ها تلاش کرده تا جايي در صنعت سينماي هاليوودي براي خود باز کند تا جايي در صنعت سينماي هاليوودي براي خود باز کند ولي در اين کار موفقيتي به دست نياورده است؛ و حالا اعتقاد پيدا کرده که بايد همين روزها اين سنگ بزرگ را بردارد وگرنه که از کار مي گذرد...
پس از اینکه دانش آموز سابقش در مراسم اهدای جوایز اسکار درباره او صحبت می کند،یک معلم انگلیسی جنسیت خود را زیر سوال می برد و...
با زیرنویس چسبیده
پسری در تولد نه سالگی اش هدایای بسیاری را دریافت می کند.دو هدیه در ابتدا به نظر کم ارزش می آیند،گنجه ای قدیمی از برادر و یک سرخپوست پلاستیکی از بهترین دوستش.اما این دو هدیه تبدیل به هدایایی جادویی می شوند و...
دیویس خانه رویایی اش را می سازد و او را به بکی بعنوان هدیه خواستگاری می دهد. اما او پیشنهادش را ردمیکند و دیویس هم خانه را ترک می کند و به شهر خودش بازمی گردد. اما در شهر با دختری دیگر آشنا می شود و...
یک روانشناس موفق بعد از اینکه یکی از بیمارانش در تعطیلات خانوادگی او را بشدت مورد تعقیب قرار می دهد، عقلش را از دست می دهد و دیوانه می شود...
ريوي يرا. «لارنس» (کين) و «فردي» (مارتين) دو حقه باز کلاهبردار هستند که توريست ها را تيغ مي زنند. «فردي» به دروغ ادعا مي کند براي درمان مادربزرگش نياز به پول دارد و «لارنس» طوري زبان بازي مي کند که همه تصور مي کنند سلطاني خلع يد شده است. و اين دو براي نخستين بار در قطاري با هم آشنا مي شوند...
با مراقبتهاى دلسوزانهى » سيمور « ( هيز )، جوانى كودن كه در يك گلفروشى كار مىكند، گياهى عجيب و غريب به نام » اودرى جونير « چنان جاذبهاى مىيابد كه به كسب و كار گلفروشى رونقى تازه مىبخشد. اما پس از مدتى » سيمور « تصادفا درمىيابد كه گياه خونخوار است.