داستان درباره تعطیلات کریسمس است که همه، از جمله گروه بادام زمینیها خود را برای آن آماده میکنند. چارلی براون در تلاش است برای دوستش پول جمع کند و در حالی که سالی و پپرمینت پتی سعی میکنند جملهای را برای مراسم به خاطر بسپرند تا حال و حوای کریسمس را حفظ کنند، اسنوپی به فکر شیطنت و بازیگوشیست...
گروه بادام زمینی به کمپ تابستانی می روند و در آنجا مشغول تفریح می شوند. چند روز پس از اقامتشان در کمپ یک مسابقه قایق رانی برگزار می شود و چارلی نیز یکی از افرادی می باشد که باید در این مسابقه به همراه دوستانش شرکت کند...
اسنوپی برای دیدن مالک سابقش که اکنون مریض می باشد، عازم سفری می شود و پس از اینکه او را می بیند، حس میکند باید برای همیشه پیش او بماند...
چارلی که از توجه بیش از حد مردم به مادیات در طول فصل کریسمس شکایت بسیاری داشت به پیشنهاد لوسی تصمیم میگیرد مدیریت برگزاری جشن کریسمس در مدرسه را بر عهده بگیرد. اما کار از آنچه به نظر میرسید خیلی سخت تر بود و …