با زیرنویس چسبیده
فصل کرگدن حکایت ساحل، شاعر سنی است که دوست و شوهر مینا دختر یک سرهنگ در قبل از انقلاب ایران است و بعد از انقلاب به اتهام نوشتن شعر به زندان می افتد و همسرش را گم می کند …
دختر و پسر جوانی بعد از آزادی از زندان، برای جمع کردن یک گروه جدید موزیک، به قلب تهران میزنند و سفری زیرزمینی را شروع میکنند تا تک تک افراد بندشان را از میان گروههای مخفی زیرزمینی پیدا کنند. آنها میخواهند از ایران بروند تا خودشان را به جشنوارهای در لندن و پاریس برسانند…
فیلم در روستایی در کردستان ایران شروع می شود. کاکو مردی سرزنده و ساده دل است که از کار رانندگی اتوبوس روزگار می گذراند، اما به هنر موسیقی، به ویژه موسیقی سنتی مردم خود علاقه ای وافر دارد. او در گیر و دار یک معرکه جنگ خروس با تلفن همراه (موبایل) پیامی از “استاد مامو” دریافت می کند. استاد مامو موسیقی دان یا نوازنده ای سالخورده است که همه کردهای هنردوست، مانند کاکو او را بزرگترین استاد زنده موسیقی کردی می دانند و برایش احترامی بی حد قائل هستند. او طبعاً به خاطر سیاست های هنری رایج در جمهوری اسلامی از زندگی فعال هنری باز مانده است...
فیلم در جریان جنگ عراق به زندگی گروهی از مردم کرد در مرز ترکیه و ایران میپردازد. کاک ستلایت علاوه بر نصب آنتن های ماهواره برای اهالی اردوگاه پناهجویان، سر دسته گروهی از بچه های دهکده نیز هست که کارشان جمع آوری مین های پیرامون دهکده است. تا اینکه آگرین به همراه برادرش وارد دهکده میشوند. آگرین در جریان حمله نیروهای عراقی به حلبچه، توسط سربازانی که والدینش را کشته اند مورد تجاوز قرار میگیرد. فشار روانی ناشی از این حوادث است که جریان اصلی فیلم را رقم میزند.
"ایوب" که در میان قاچاقچیان مرزی ایران و عراق، در روستایی کردنشین نزدیک مرز عراق زندگی می کند، با مرگ پدر، مجبور به مراقبت و نگهداری از سه خواهر و برادر بیمارش "مهدی" (در فیلم "مدی" تلفظ می شود) است. "مهدی" از یک بیماری مادرزادی رنج میبرد، او در پانزده سالگی، جثه یک کودک را دارد. "روژین" خواهر بزرگتر و نیز "آمنه" خواهر دیگر ایوب، در غیاب او، از مهدی نگهداری می کنند...