بازگویی موزیکال رمان کلاسیک چارلز دیکنز که در مورد مرد خسیسی است که سفری را به قصد رستگاری آغاز میکند و…
لندن. عکاس مد سرشناس، «توماس» (همينگز) تصور مي کند ماجراي يک قتل را کشف کرده است؛ اما شواهد يا در واقع عکس هايي که در دست دارد ناپديد مي شود.
بیتل ها، »جان لنن«، »پل مکارتنی«، »جرج هریسن« و »رینگو استار«، با قطار به لندن می روند تا در تلویزیون کنسرتی اجرا کنند. علاوه بر مدیر برنامه، »نورم« (راسینگتن) و دستیارش، »شیک« (جونکین)، پدر بزرگ »مکارتی« (برامبل) نیز با آنان هم راه است…
زمانی که کشورهای آمریکا و روسیه بمب اتم را همزمان مورد آزمایش قرار می دهند، زمین از مدار خود خارج شده و به سمت خورشید کشانده می شود...
جیمی پورتر مردی مضطرب و خشمگین است ، که مجبور می شود با کینه اش نسبت به ارزشها و زندگی طبقه متوسط جامعه کنار بیاید...
در ۱۴ آوریل سال ۱۹۱۲ ، کشتى بزرگ و « غرق نشدنى » تایتانیک در راه کویینز تاون انگلستان به نیویورک با کوه یخ تصادم کرد و ۱۵۱۳ نفر مسافر و خدمهى آن ( از جمع ۲۲۲۴ نفرى ) غرق شدند ...
نورمن برای شست و شوی پنجرههای بیشمار کاخ یک لرد به کار گمارده میشود. پس از آنکه آدمربایان وارث خاندان لرد را که پسربچهای بازیگوش است، گروگان میگیرند، نورمن با فداکاری، او را از چنگ تبهکاران میرهاند. اما در این میان حافظهی پسرک آسیب میبیند و دیگر منجی خود را به یاد نمیآورد. همین موضوع برای نورمن دردسرساز میشود…
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
هالی مارتینز یک رمان نویس داستان های تخیلی است که صاحب منصبی در جنگ وین که توسط متحدان پیروز، به چند بخش تقسیم شده است می شود؛ جایی که کمبود مواد غذایی سبب رونق بازار سیاه شده است. او به دعوت دوست سابق مدرسه ی خود، هری لایم، این کار را می پذیرد اما چندی بعد می فهمد که دوستش در یک حادثه ی عجیب کشته شده است. پس از صحبت با دوستان و همکاران لایم متوجه وجود تضادهایی در حرف های آنان شده و مصمم می شود که کشف کند واقعا چه اتفاقی برای لایم افتاده است.
« بوريس لرمونتوف » ( والبروك ) مدير موفق برنامه هاى نمايشى با « جوليان كراستر » ( گورينگ ) آهنگساز با استعداد در باله ى جديدى به نام « كفشهاى قرمز » هم كارى مى كند . در اين نمايش بالرين جوان اما خوش آتيه ، « ويكتوريا » ( شيرر ) ، نقش اصلى را اجرا مى كند . « جوليان » و « ويكتوريا » دل باخته ى يك ديگر مى شوند و « لرمونتوف » دچار حسادت مى شود... شر
« آليور » ( ديويس ) ، پسر بچهى يتيم پس از تحمل سختى زندگى در نوانخانهاى به لندن مىگريزد . او ابتدا به چنگ عدهاى نوجوان جيببر مىافتد كه در خدمت مردى به نام « فاگين » ( گينس ) هستند . تا اين كه مرد پولدارى ( استيونس ) از مخمصه نجاتش مىدهد ...