هر روز یک ربات دچار اختلال می شود و یک انسان را می کشد. جک رامسا، یک متخصص در ماشین های سرکش، و شریک او کارن تامپسون در مورد قتل تحقیق می کنند و یک حقیقت تکان دهنده را کشف می کنند...
"جک مک کن" پس از پانزده سال جستجو و در نهایت پیدا کردن یک کوهستان طلا در سال 1925، تبدیل به یکی از ثروتمندترین مردان دنیا می شود. سالها بعد در سال 1945، او در جزیره خود در تجمل زندگی می کند. اما ثروتش آرامش را از او گرفته و گرفتار "هلن" همسر الکلی اش کرده است...
"فرانسیس آستین" زنی ثروتمند اما تنها است که یک روز پسری جوان را از پارکی به خانه اش دعوت کرده و به او پیشنهاد می دهد در آنجا بماند...