ماجراجويىهاى دو جوينده ى طلا، «سام مكورد» ( وين ) و «جرج پرات» ( گرينجر ) در مناطق دوردست شمال قاره ى آمريكا، رقابتها و نزاعها و آشنايىهاى شان با زنان جسور و دردسرآفرين...
"باربارا استانویک" گله داری مقتدر به همراه مزدوران هفتیرکشش بر منطقه آریزونا حکمرانی می کند. وقتی کلانتری جدید از راه رسیده و تصمیم به تغییر اوضاع می گیرد او موقعیت خود را در خطر می بیند و...
« لسلى » ( تيلر ) ، با گلهدار بزرگ ، « بيك بنديكت » ( هادسن ) ، ازدواج كرده است . از طرف ديگر ، جوانى آسوپاس به نام « جت رينك » ( دين ) كه به « لسلى » نظر داشته ، حالا صاحب يك چاه نفت شده و به رقابت با « بيك » مىپردازد...
"مت دورکس" گله داری بزرگ به یک کارخانه ذوب مس که آبهایش را آلوده می کند حمله کرده و سپس دارائیهایش را بین پسرانش تقسیم می کند.یکی از پسرانش به نام "جو" مسئولیت حمله را پذیرفته و سه سال به زندان فرستاده می شود."مت" بر اثر حمله ای قلبی از دنیا رفته و "جو" تصمیم به انتقام می گیرد...
"جف وبستر" ماجراجویی مصمم هنگام حرکت گله اش به سمت داوسن با کلانتری فاسد به نام "گنون" درگیر می شود و...
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
« مت كالدر » ( ميچم ) ، « كى » ( مونرو ) و « هرى وستن » ( كالهون ) را كه قايقشان در حال غرق شدن است نجات مى دهد. « هرى » در عوض اسب او را مى دزد و « مت » و « كى » را همراه با پسر كوچك « مت » ، « مارك » ( رتيگ ) ، در معرض خطر سرخپوستان رها مى كند.
قاضی "ویلیام پریست" در فاش کردن هویت واقعی "لوسی لیک" دست داشته، خاطرات دوران جنگ داخلی خود را بازگو می کند، از اعدام یک پسر جوان جلوگیری کرده و با "یانکی هوراس" در انتخابات رقابت می کند...
با زیرنویس چسبیده
پس از مراسم ازدواج ویل کین کلانتر شهر هادلی ویل، هنگامی که به قصد ایجاد زندگی جدیدی همراه زن زیبایش خیال ترک شهر را در سر دارد، خبردار میشود که فرانک میلر تبهکاری که چند سال پیش به زندان فرستاده با قطار نیمروز و به قصد انتقام از او به آن شهر خواهد آمد. دوستانش می کوشند تا وی را ترغیب به ترک شهر نمایند، اما او فرار را چاره کار نمیداند و تصمیم میگیرد تا با آن فرد و هم دستانش مواجه شود...
سه قانونشكن به نامهاى « رابرت » ( وين ) ، « پدرو » ( آرمنداريس ) و « ويليام » ( كثرى جونير ) به بانكى دستبرد میزنند و سپس براى فرار از دست كلانتر ، آواره ى دشت و بيابان میشوند . تا اين كه به طور اتفاقى به زن باردارى بر میخورند . زن ، فرزندش را به دنيا می آورد و پيش از مرگ از سه مرد میخواهد كه جان كودك را نجات دهند .
در بحبوحه جنگهاى داخلى امريكا .« مايك مكوم » ( فلين ) را ، به رغم شجاعتهايش ، از ارتش شمالى ها بيرون مىاندازند و او هم آرام آرام به كارهاى خلاف روى مىآورد . تا اين كه به نوادا مىرود و پس از راه انداختن قمارخانهاى بزرگ با مردى به نام « استنلى مور » ( بنت ) در معدن نقره ى او شريك مى شود .