رعنا و عماد زن و شوهری جوان هستند که به اجرای تئاتر مشغولند و در حال اجرای تئاتری بر اساس نمایشنامه مرگ فروشنده نوشته آرتور میلر میباشند. آنها به علت نشست زمین مجبور میشوند به اجبار خانه خود را ترک کنند و به اصرار یکی از دوستانشان بنام بابک به خانهای اسبابکشی میکنند که پیشتر زنی بدنامی بنام «آهو» در آن ساکن بوده است. ابتدا همه چیز خوب پیش میرود ولی وقایع بعدی به بحرانی غیرقابل کنترل ختم میشود…
داستان از سال ۱۰ بعثت محمد و زمانی که مسلمانان در تحریم اقتصادی هستند شروع میشود. ابوسفیان با بازی داریوش فرهنگ از ابوطالب که پیر است میخواهد که به محمد بگوید که خدا را در دلش نگه دارد. ابوطالب به اتاق نبی اسلام میرود و پیامبر در حال نماز خواندن است و بعد از سوره حمد سوره فیل را میخواند و سپس در یک فلشبک که اکثر فیلم را شامل شده به سال عام الفیل و تولد پیامبر و دوران کودکی وی از زبان خود ابوطالب به عنوان راوی فیلم میرود.