چهار روزنامهنگار زن که هر حرکت رژه نامزدهای ریاستجمهوری ناقص را دنبال میکنند، دوستی، عشق و رسوایی پیدا میکنند که میتواند نه تنها ریاستجمهوری بلکه کل دموکراسی ما را در این راه از بین ببرد.
با زیرنویس چسبیده
فیلم بوی او داستان زنی به نام بکی سامتینگ را دنبال می کند که یک نوازنده با استعداد اما خود-تخریب موسیقی پانک راک است. او با رفتارهای خود، همه را بیزار کرده و به نظر می رسد که قصد دارد تمام اطرافیانش را از خود براند. اما این موضوع ممکن است که در نهایت به قیمت نابودی گروه موسیقی خودش تمام شود …
دو تازه وارد برای عضویت در شورای مدرسه تلاش میکنند، آنها توسط خانوده هایشان یاری میشوند و در این راه چیزهایی هم در مورد عشق یاد میگیرند و...
دکتر جیسون بال بنیانگذار شرکتی است که در آن او و کارمندانش با تکنولوژی بالا جلسات دادگاه قضایی را تحلیل میکنند. آنها این کار را برای درک هیئت منصفه، وکلا، شاهدان و متهمین انجام میدهند تا پیروزی مشتریانشان را تضمین کنند...
تجدید خاطره و صحبتی با بازیگران، عوامل و طرفداران مجموعه فیلم های "بازگشت به آینده" بعد از سی سال در مورد این فیلم نوستالژیک...
با زیرنویس چسبیده
"لری" مهمانداری است که پس از تصمیم خطوط هوایی برای تعدیل نیرو و اخراج برخی کارکنان، تلاش می کند تا شغل خود و همکارنش را نجات دهد...
با زیرنویس چسبیده
یک رمان نویس وارد رابطهای عاشقانه با یک زن میشود. اما در این بین مشکلی وجود دارد. او ازدواج کرده است و آن دو فقط می تواند بین ساعت 5 تا 7 هر شب یکدیگر را ملاقات کنند...
داستان سریال درباره پسری به اسم رایان (Elijah Wood) هست که از کارش که وکالت باشه بیرون انداخته شده و الان خیلی افسرده است رایان یه شب تصمیم می گیره خودکشی کنه و یه عالمه قرص می خوره اما حالا از شانس بد یا خوبش نمی میره اما از صبح همون روز سگ همسایه اش رو در هیبت یه ادم می بینه و خیال می کنه که توهم زده حالا این سگه که اسمش ویلفرد هست و از قضا حیوون(ادم) بسیار بددهنی هم هست می خواد به رایان زندگی رو یاد بده …
"زوئی" دختر خانواده "گری استون" از ساکنان سیاره "کاپریکا" تنها شخصی از افراد خانواده است که به خدای یکتا اعتقاد دارد. او تصمیم دارد که به همراه همکلاسی هایش "لیسی" و "بن" به سرزمین "جمنون" فرار کند و فکر میکند که زندگی جدیدی در آنجا در انتظار اوست. او دختر بسیار باهوشی است و توانسته شبیه یا آواتار خود را بسازد. او آواتار خود را در کلوپ مجازی رها میکند و همراه دوستانش سوار قطار هوایی که به سمت "جمنون" میرود میشود. البته "لیسی" به همراه آنها نمیرود. "بن" طی یک ماجرای تروریستی قطار را منفجر میکند و "زویی" و جمعی از مردم در این حادثه تروریستی کشته میشوند. "لیسی" تنها کسی است که در مورد آواتار "زوئی" میداند. او از عینک دنیای مجازی استفاده میکند و به دیدار آواتار "زویی" میرود. آقای "گری استون" ، پدر "زویی" که یک مهندس روباتیک است به این ماجرا پی میبرد و "لیسی" را وادار میکند که او را پیش آواتار "زوئی" ببرد.