یک بازیگر زن سالخورده که تصمیم گرفته کارش را کنار بگذارد، آخرین پیشنهاد کاری را قبول می کند. اما این تصمیم او برایش عواقبی در پی دارد که...
سریال درباره میلیاردری است که با استخدام یک مامور سابق CIA تصمیم به پیشگیری از جرم و جنایت می گیرند در حالی که هنوز این جرم ها اتفاق نیفتاده است …خالق این سریال کسی نیست جز "جانتان نولان" ( نویسندهی فیلنامه های ممنتو و بتمن ) ، برادر "کرستوفر نولان" ! البته قابل ذکر است که کریستوفر خیلی جاها اذعان داشته که ، در اکثر کارهاش ، از برادرش جاناتان کمکهای بزرگی گرفته و این یعنی با خالق بزرگی طرف هستیم.
دختری بنام «جس»، بعد از جدا شدن از دوست پسر سابقش، برای بازیافتن روحیه اش به مکانی تازه برای زندگی احتیاج دارد. از این رو به خانه ای می رود که سه مرد مجرد مستاجران آن هستند. گرچه این سه مرد ابتدا با رفتارهای غیر معمول جس روبرو می شوند، اما تصمیم میگیرند به او کمک کنند تا دوباره خودش را پیدا کند...
داستان سریال درباره زنی است به نام "آلیشیا فلاریک" که همسر سیاستمداریست که به دلیل ارتباط نامشروع و سوء استفاده از مقام دولتی به زندان می افتد."آلیشیا" که سالهاست بعد از ازدواج فعالیت حقوقی نداشته به دلیل مشکلات مالی بعد از حدود ده سال دوباره شغل وکالت را در یک شرکت حقوقی پی میگیرد. او که سالهاست که از وکالت فاصله گرفته و به بزرگ کردن فرزندان وزندگی به عنوان یک زن خانه دار خو گرفته، در محیط کار با استقبال گرمیمواجه نمی شود، از طرفی باید صحبتهای در گوشی همکاران را در مورد شوهر خودکه یکی از سیستمداران بزرگ شهر بود ولی امروز مایه خجالت "آلیشیا" وفرزندانش شده را تحمل کند. تصویری که از "آلیشیا" با بازی فوق العاده"جولیانا مارگیولس" داده می شود ، نه شبیه همسری به مانند "هیلاریکلینتون" است که در دوران اتهامات شدید و شکننده به شوهرش همچون صخره ایدر مقابل همه اتهامات به نفع شوهرش مقاومت کرد و نه همسری که شوهر خود راکاملا به فراموشی بسپارد و زندگی تازه ای را شروع کند...
با زیرنویس چسبیده
راب و بتی دختر و پسر جوانی هستند که زندگی مشترکشان را در نیویورک آغاز می کنند. چند هفته بعد قرار است راب برای انجام یک ماموریت کاری عازم کشور ژاپن شود، بنابراین تمام دوستان راب در خانه او گرد هم می آیند تا برایش یک مهمانی خداحافظی برگزار کنند. در ادامه ناگهان سر و صدای وحشتناکی از بیرون شنیده می شود و آنها در میابند نیویورک در حال نابودی است. آنها نمی دانند چه اتفاقی رخ داده است و بنابریان عازم خیابان می شوند و در ادامه در می یابند یک هیولای غول پیکر به شهر حمله کرده است. بتی در یک آسمان خراش در حال ریزش گیر افتاده و راب تصمیم می گیرد او را نجات دهد.