افسانه ای درباره زنگی بزرگ که از طلای خالص و توسط راهبان ساخته شده وجود دارد. این داستان در بازار توسط وایکینگی به نام "رولف" روایت می شود و به گوش فروانروای مسلمان "علی مانوش" که علاقه بسیاری به پیدا کردن زنگ دارد، می رسد، اما "رولف" ادعا می کند جای زنگ را نمی داند و به زادگاه خود می گریزد...
در اوایل دهه 1960، "فرانک ماشن"،به اندازه کافی سرسخت، جاه طلب و باهوش است تا به سرعت تبدیل به ستاره راگبی در تیم کارفرمای محلی "ویور" شود. او با "خانم هموند"، زنی که همسرش را از دست داده آشنا می شود اما طبیعیت خشنش او را از رسیدن به چیزی که می خواهد جلوگیری می کند. او از این وضعیت به شدت ناراحت می شود و...