اونور کاراسو یک مامور اطلاعاتی موفق است که در سنین جوانی به ریاست بخش ارتقا پیدا کرد و پس از سیوان کورال، مالک بزرگترین شرکت جواهرات ترکیه بوده است. اونور که فکر میکند سیوان مدارک مربوط به تجارت غیرقانونیاش را در گاوصندوق خانهاش نگه میدارد، برای ورود و خروج از خانه با هلال خواهر سیوان عاشق میشود. وقتی می فهمد سیوان به خارج از کشور نقل مکان می کند، اونور ناگهان تصمیم می گیرد که از هلال خواستگاری کند تا مدارک را بدون اجازه فرار او به دست آورد. او قصد دارد در روز نامزدی آنها گاوصندوق را باز کند و سیوان را که برای نامزدی خواهرش آنجاست دستگیر کند. چیزی که او به حساب نمی آورد، دوست صمیمی هلال Ece است. در حالی که ایس سعی می کند بفهمد اونور چه کار می کند، وقتی اونور او را می گیرد، نقشه هایش به هم می خورد. اونور و ایسه، دو قطبی که مثل روز و شب مخالف هم هستند، باید طوری با هم کار کنند که هرگز نخواستند.
درک گیزم و سلطان از ازدواج که به خاطر رسانه های اجتماعی شناخته شده اند، متفاوت است. دو زن وارد رقابتی بی پایان با یکدیگر می شوند...
زینب که با پشت سر گذاشتن دوستانش ، همه فامیلاش و زندگیش به دنبال عشقش ارتان به آمریکا فرار کرده ، به همراه نا امیدی ها و یک بچه به ترکیه برمیگرده . از طرف دیگر هم وقت اون رسیده که فاتح که برای تحصیل به آمریکا رفته بود با نا امیدی به ترکیه و به کنار خانوادش برگرده . این داستان این دو نفر رو با دو زندگی متفاوت در راه بازگشت به خانه کنار هم میاره و …