فرانسوا نجاری جوان با ترس ازدواج می کند.آنها دو فرزند کوچک دارند.همه چیز به خوبی پیش می رود و آنها زندگی خوبی دارند.روزی فرانسوا با امیل برخورد کرده و آن دو عاشق هم می شوند.او هنوز همسرش را دوست دارد و می خواهد خوشبختی جدیدش را با او به اشتراک بگذارد..