گروهی از جوانان در روستایی دورافتاده با روح خبیث و انتقامجویی روبرو میشوند که قصد جان آنها را دارد.
پسری به دنیا آمد که بیخبر از خانواده، مهر شیطان بر پیشانی او نقش بسته بود. گویی شیطان او را برای خود برگزیده بود و سرنوشتی هولناک در انتظار او بود.
رانی دختر بزرگ خانواده، که از چنگال شیطان نجات پیدا کرده بود، به همراه برادر کوچکترش تونی و عمویش بودی به شهر جاکارتا می رود تا زندگی جدیدی را شروع کند. اما آنها متوجه می شوند که شیطان هنوز دنبال آنهاست و قصد دارد رانی را به عنوان قربانی خود برای یک مراسم شوم استفاده کند...