یک بارمن که کارش ترکیب نوشیدنیهاست و به شدت تحت فشار پرداخت بدهی است، برادرش که نگهبان تندخویی است را راضی میکند تا بدون اطلاع صاحبان کلوپی که در آن کار میکند، با هم یک جشن مجردی برگزار کنند.
رامون آدم مهربانی است، او سعی می کند کارهای خوب انجام دهد، اما وضعیت را بسیار بدتر می کند. او به دنبال شخص خاصی است و در نهایت به بخارست می رسد...