این داستان از جایی آغاز میشود که کمال با ازدواج معشوقش با برادرش مخالفت میکند و این تصمیم، سرآغاز اتفاقات بدی برای روستا میشود. ۲۵ سال بعد، طلسمی که بر اثر این اتفاقات بر روستا حاکم شده بود، دوباره فعال میشود و نیروهای شیطانی بیدار میشوند و به دنبال نجاتدهندهای هستند.
عرفان استاد اقتصاد در یک دانشگاه است اما متاسفانه زمانی میرسد که از دانشگاه اخراجش میکنند و در همین زمان پسرش هم مبتلا به یک بیماری میشه ؛ او بخاطر همین مشکل ، شدید نیاز به پول داره و مجبور میشه که سراغ یکی از دوست های قدیمیش بره که شاید بتونه پولی بدست بیاره و عرفان مجبور میشه واسه بدست آوردن پول ، وارد یک گروه مافیایی بشه و تو این راه ، زندگیش دگرگون میشه ؛ عرفان در این راه با نامزد قبلیش هم روبه رو میشود…