وقتی اطلس تو سالهای دبیرستانش مورد زورگویی همسن و سالهاش قرار میگیره همراه با مادرش شهرشون رو ترک میکنه. سالها بعد به عنوان معلم ریاضی به مدرسهای که خودش توش درس میخونده برمیگرده…
علی یه پسر حدودا سی ساله از یه خونواده ی پولداره و چون شخصی به اسم احمدو کشته سالهاست که زندان بوده….در سالهای آخر حبسش با دختری به اسم ماوی که باهاش نامه نگاری میکرده درست روزی که میاد بیرون آشنا میشه و تصمیم به ازدواج میگیرن…ولی اینکه ماوی بین اون همه آدم توی زندان علی رو واسه نامه نوشتن انتخاب کرده تصادفی نیست…ماوی خواهر احمده که سالها پیش مرده…هدفش اینه که آدمی رو که سالها باعث تبدیل شدن زندگیشون به کابوس بوده رو پیدا کنه …
ایلول 16 ساله تو یه خونه کوچک با مامانش مسعوده،خواهرش بوشرا و پدرخوندش کمال زندگی میکنه کمال به ایلول تجاوز میکنه،ماجرارو به مامانش تعریف میکنه،مامانش بعد کلی فکر کردن چاره ای پیدا میکنه،ایلول رو به بهزیستی میزاره..تو خونه روبروی بهزیستی “جمره” زندگی میکنه دو سه متر اونورتر از بهزیستی تو خونه جمره اینا زندگی خیلی متفاوته،یه زندگی مجلل… مدیر بهزیستی فریده، ایلول رو که مامانش به بهزیستی سپردتش رو میخواد دلداری بده از آن شب به بعد زندگی تو بهزیستی ایلول شروع میشه..