این فیلم محور زندگی فوات، وکیل موفق و محترمی است که اتفاق بدی برای دخترش افتاد. این سریال به مخاطب منتقل میکند که چگونه فوات در حالی که سعی میکند انتقام حادثه دخترش را بگیرد، با تاریکی درون خود مقابله میکند و در کنار پیامهای مرموزی که به گوشی او میرسد، سعی میکند به عدالت خود دست یابد.
یوسف، دانشجوی با استعداد و باهوش دانشگاه و یامور دختری با اعتماد به نفس، صادق و دوست داشتنی است که در یک دانشگاه درس میخوانند. یامور، تنها دختر خانواده اش است و بسیار وابسته به پدرش است. یوسف که همیشه مخفیانه برای تامین هزینه خانواده اش بعد از دانشگاه کار میکند، یک روز هنگام کار از حال میرود. بعد از معاینه پزشکان مشخص میشود که رگ های قلب او گرفته است و باید فورا عمل شود. مادر یوسف که سونا نام دارد برای اینکه خرج عمل را بدهد، برای پس گرفتن پولش از صدری، که قبلا برای ثبت نام یک خانه آن پول را به او داده بود، میرود، اما نمیداند که صدری ورشکست شده و قصد دارد خودش را بکشد. وقتی سونا از او پولش را پس میخواهد او حاضر میشود پول را پس دهد اما به شرطیکه او را بکشد تا به او بیمه عمر تعلق بگیرد و زندگی دخترش بعد از مرگ او تامین شود. صدری که خیلی دخترش یامور را دوست دارد و به فکر او است به سونا میگوید “تو پسرتو نجات بده منم دخترمو” و به این شکل دست سرنوشت یامور و یوسف را بهم میرساند…
دنیز یک دختر جذاب و باهوشه. در دانشگاه با یه موسیقیدان به اسم هاکان آشنا میشه و در نگاه اول عاشق هم میشن و ازدواج میکنن و صاحب دختری به اسم اجه میشن، ولی بعدش هاکان شروع به کتک کاری میکنه و مدام دنیز رو میزنه. یک روز داد و فریاد های خونه اش با صدای شلیک بریده میشه و دنیز به اتهام قتل شوهرش راهی زندان میشه. در زندان تا به خودش میاد میبینه بین دو دسته ی دشمن قرار گرفته که هرکدوم برای افزایش قدرت خودشون میخوان دنیز رو به سمت خودشون بکشن ولی دنیز فقط به فکر دخترشه و میخواد بدون دردسر و جرم این دوره رو بگذرونه تا هرچه زودتر به اون برسه…