با زیرنویس چسبیده
یک دختر تنهای ترک با پسری آشنا می شود که در یکی از شهرهای کوچک فرانسه زندگی می کند. علیرغم اینکه دور از هم زندگی می کنند، آنها بر سر خصیصه های مشترک پیوند می خورند. از طریق چت های آخر شب، آنها به هم نزدیک می شوند و برای یافتن دوستی بر فاصله فیزیکی غلبه می کنند.
حتی شانس هم بدون گم شدن در توزلویاکا نمیگذرد، اما با سر در میان کسانی که همدیگر را به عنوان برادر انتخاب کردهاند فرو میرود... این بار، سفر امید آغاز شد... باعث شد تا هر خیابانی را که رد میکردند، هر کسی را که نام میبردند، لمس کنند. تشنه ظلم، بی عدالتی، عشق بودند... این داستان همه بود.
ایلیا و ملیکه با دختر 18 ساله خود Ceren و پسر 6 ساله خود Kaan خانواده شادی هستند. از سوی دیگر، زینب و طغرل خانوادهای ناراضی هستند که حتی زمانی که پسر 12 سالهشان افه در اطراف است، به مشاجره ادامه میدهند. یک روز افه بر اثر یک حمله عاطفی کان را می کشد و مسیرهای این دو خانواده به طرز تلخی از هم می گذرد. در حالی که ملیک و ایلیا به هم ریخته اند. طغرل همسرش را مقصر این حادثه می داند. دمت معلم و صدات افسر پلیس دو نفری هستند که می خواهند بفهمند چرا افه کان را کشته است. در نتیجه این تروما، همه اعضای خانواده دچار دگرگونی خواهند شد و ما شاهد تأثیر دگرگون کننده این آسیب خواهیم بود.
جم و ریحان قرار بود صاحب بچه ها ی سه قلو بشن و درست روز تولد جم این بچه ها بدنیا اومدن ولی یکیشون موقع تولد میمیره. درست همون روز یه بچه تازه متولد شده رو که در حیاط مسجد ترک شده بود به بیمارستان میارن و جم تصمیم میگیره اونو به جای بچشون که مرده بود بزرگ کنه. الان اون بچه ها بزرگ شدن و هرکدوم زندگی خودشون رو دارن ولی سریال مدام بین گذشته و زمان حال در گردشه…
سه چیز در زندگی را نمی توان پنهان کرد "عشق، دود و بی پولی". جامعه اجتماعی و وقایع پشت دنیای تجارت بیان می شود.