سلما از ون به استانبول میآید تا ارثی که برایش باقی مانده را بگیرد، وقتی فکر میکند همه امکاناتش تمام شده است. با او ماشین قراضه پدرش همراه با خواهرش لیلیم است. تنها شرط دریافت ارث، یافتن شریک دیگر ارث، عشق قدیمی اش میهران است. میهران که در همان روز به دنیا آمد و پیشگویی شده بود که در روز تولدشان با عشق فراوان یکدیگر را دوست داشته باشند و پس از آتش سوزی که سلما در آن قربانی اعلام شد به استانبول مهاجرت کرد. سلما میهران را در استانبول پیدا می کند. بنابراین، نه تنها سلما و میهران، بلکه عموزاده باریستای میهران، آتاکان، بوکسور عشق افلاطونی آتاکان، آلتان، خانواده بزرگ و شاداب میهران؛ زندگی عمه اش منمسی کیمت، پسر عمویش فوسون، مادرش صالحه، بازو و دست کیمت فیاض و زندگی رقیب سرسختش حکیم نیز تغییر می کند.
ایلیا و ملیکه با دختر 18 ساله خود Ceren و پسر 6 ساله خود Kaan خانواده شادی هستند. از سوی دیگر، زینب و طغرل خانوادهای ناراضی هستند که حتی زمانی که پسر 12 سالهشان افه در اطراف است، به مشاجره ادامه میدهند. یک روز افه بر اثر یک حمله عاطفی کان را می کشد و مسیرهای این دو خانواده به طرز تلخی از هم می گذرد. در حالی که ملیک و ایلیا به هم ریخته اند. طغرل همسرش را مقصر این حادثه می داند. دمت معلم و صدات افسر پلیس دو نفری هستند که می خواهند بفهمند چرا افه کان را کشته است. در نتیجه این تروما، همه اعضای خانواده دچار دگرگونی خواهند شد و ما شاهد تأثیر دگرگون کننده این آسیب خواهیم بود.
در این سریال در رابطه با خشونت علیه زنان کار میشه. دو خواهر به اسم های اومای و عمران بعد از سال ها دوری با تصادف های جالبی دوباره با همدیگه رو به رو میشن. ییلدیریم که عشق دوران جوانی عمران بود یه جراح قلب معروف شده و خواهرش اومای هم از یه زندگی روستایی فرار کرده بود و با معماری به اسم رفیک کارای ازدواج کرده و یه زندگی شهری ثروتمندانه رو شروع کرده. رفیک هم یه پسرخونده تقریبا بیست ساله خوشتیپ به اسم وولکان داره که مثل پسر خودش ازش مراقبت کرده. دیدار تصادفی اومای و عمران بعد از سال ها نه فقط برای اونا بلکه برای دخترانشون حایال(خیال) و حیات هم امتحان بزرگی خواهد بود. مخصوصا برای اومای که با زندگی و رازهایی که میخواست فراموش کنه رو به رو میشه…