داستان رنگارنگ زنی به نام نشه و خانواده اش که تحصیل پزشکی را رها کرده و ازدواج کرده و صاحب فرزند شده و پس از بزرگ شدن بچه ها با استفاده از عفو به مدرسه بازگشتند.
هالیس آغا، ستون یکی از خانواده های مستقر غازیانتپ، تصمیم می گیرد با نوه سرکش خود فریت ازدواج کند تا او را به صف کند.
داستان سریال درباره ییلدیز است که تا زمانی که به یاد دارد عاشق کوزی بوده و کسی را جز او ندیده. وقتی كوزی برای ادامه تحصیل در دانشگاه به استانبول می رود، همه چیز را فراموش می كند و به دنبال عشق دیگری می رود. وقتی همه متوجه این موضوع می شوند، کوزی توسط همه افراد روستا و خانواده اش، طرد می شود. کوزی با زنی در استانبول ازدواج می کند و صاحب سه دختر می شود و پس از خیانت همسرش و نامه ای که برای اون میگذارد، خانه ای که در آن زندگی میکند، به مزایده گذاشته میشود و پس از بی پولی مجبور میشود به شهر اردو در کارادنیز(زادگاهش) برگردد و …
اصل و بوراک شخصیت هایی هستن که کاملاً با هم دیگه ضد هستن ، اصل در یک زندگی شاهانه با بوراک آشنا میشود اینا کسانی بودن که هیچ موقع همدیگه رو ندیده بودن و طرز فکر متفاوتی داشتن ، بعد از انفجار آتشفشان میفهمن که داخل یک بازی گیر کردن
نریمان و شناسی از دوران بچگی با هم دوست بودن حتی با هم به مدرسه می رفتن در دوران دانشگاه هم با هم بودن این دو همدیگه رو دوست داشتن ، پدر نریمان هم به همه گفته بود که یک روزی اینا با هم ازدواج می کنند. تا اینکه ماجد فرزند یکی از سرمایه داران ترکیه عاشق نریمان میشود و…