مارکو، تاتو، سرنا و لئو دوستان جدایی ناپذیری هستند که آماده دفاع از یکدیگر در برابر قلدری همکلاسی های خود هستند.هر چهار نفر احساس میکنند مورد بیتوجهی خانوادههایشان قرار گرفتهاند اما ...
مارکو، مهندس و آنا، معمار، پس از سال ها زندگی مشترک مسالمت آمیز و تولد پسرشان توماسو در بحران هستند. آنا جاه طلبی های خود را برای مراقبت از پسرش کنار می گذارد و به مارکو پیشنهاد می کند که به ایبیزا بروند...