یون هیون وو، که به مدت یک دهه به یک خانواده بزرگ وفادار بوده است، در چارچوب اختلاس قرار گرفته است. او توسط کارفرمایانش به قتل می رسد، اما خود را در جسد کوچکترین پسر خانواده، جین دوجون می بیند. او تصمیم می گیرد از خانواده انتقام بگیرد و کنگلومرا را تصاحب کند.
چوی وونگ (Choi Woo Shik) و گوک یون سو (Kim Da Mi) 10 سال پیش از هم جدا شدند. آنها به هم قول دادند که هیچ وقت همدیگر را نبینند، اما مستندی که در دوره دبیرستان ساخته بودند، ناگهان محبوب میشود و حالا مجبورند بار دیگر جلوی دوربین بروند…
مون کانگ تائه (Kim Soo-Hyun) فردیست که از بسیاری از قابلیت های عالی از جمله جذابیت ، هوش ، صبوری ، توانایی همدردی با دیگران برخورددار است ، او که به عنوان یک مددکار بهداشت در بخش روانپزشکی مشغول به کار است با حقوق بسیار کمش ، از برادر خود که 8 سال از او بزرگتر و مبتلا به بیماری اوتیسم است نیز مراقبت میکند از طرفی ، گو مون یونگ (Seo Ye-Ji) که نویسنده محبوب داستان های کودکانه است ، فردیست بسیار متکبر و خودخواه و بی ادب که از اختلال شخصیت ضد اجتماعی رنج میبرد و…
سریال درمورد یک پادشاه که مردمش همه جوره او را قبول دارند و فکر میکنند که اون بهترین فرد برای اداره کشور است اما حقیقت متفاوت است او از کارهای دربار خسته شده و اینکه پدرش را در زمان طفولیت جلوی چشمش در قصر به قتل رسانده اند همین باعث میشود که امن ترین جا همزمان برای او ناامنترین مکان هم باشد روزی در دنیای او دریچه ای باز میشه که میشه از طریق این دریچه به یک دنیای موازی راه یافت این دنیا در حقیقت همان کشور است اما در زمان فعلی در این بین شیطان به او وعده زنگی در دنیای دیجیتال و مدرن و پر از راحتی را میدهد تا با او همکاری کند
این سریال درباره افرادیست که در یک انتشارات کار میکنند؛ کانگ دن یی (لی نا یونگ)، نویسنده موفق کارای تبلیغاتی بوده که الان به شدت استعدادهاش نادیده گرفته شده و در حال حاضر بیکاره. چا اون هو (لی جونگ سوک)، یک نویسنده ستاره و آیدل دنیای ادبیاته. او از دوران دانش آموزی وارد دنیای ادبیات شده و به خاطر هوش بالاش معروفه. کانگ دن یی که نمیتونه یه شغل پیدا کنه با دروغ گفتن در مورد رزومه اش در شرکت انتشاراتی استخدام میشه جایی که چا اون هه مدیر اونجاست. در این سریال شاهد فصل جدیدی از رابطه عاشقانه چا اون هو و کانگ دن یی خواهیم بود…
“هونگ را اون” کسی هست که برای بقیه ملاقات ترتیب میده. اون برای یکی از مشتریهاش نامه ای مینویسه و همین باعث دیدار اون با ولیعهد “هیو میونگ” میشه, در حالی که از هویت اصلی همدیگه خبر ندارن…