علیرغم اینکه شخصیت اصلی خواهان یک زندگی دوباره متولد شده آرام است، این دختر کالج سابق به عنوان یک شرور به سطح حداکثر می رسد.
خانواده یوزوکی از چهار برادر تشکیل شده است: هایاتو، میکوتو، میناتو و گاکوتو. پسر بزرگ، هایاتو، هر روز را با خوشحالی کامل زندگی می کند. در خانه، مدرسه و محله اشک، خنده و هیجان است!
نیک قبلاً یکی از اعضای یک مهمانی ماجراجوی کهنه کار بود و هر زمان که می توانست به دوستان بی انضباط خود در حساب کاربری کمک می کرد. اما پاداش او چه بود؟ متهم شدن به اختلاس و اخراج توسط رهبر مورد احترام. خیلی زود، او چند ماجراجوی دیگر و ارواح خویشاوند را پیدا میکند و با هم، حزب غیرقابل توقف خود را تشکیل میدهند!
Rein یک هیولا رام کننده است که در کنار قهرمانان برای سرنگون کردن پادشاه شیطان می جنگد. اما یک روز رفقای او را بی فایده اعلام می کنند و از مهمانی بیرون می کنند و پس از آن تصمیم می گیرد زندگی بی دغدغه ای را به عنوان یک ماجراجو آغاز کند. در طول آزمونی که او باید برای تبدیل شدن به یک ماجراجو قبول شود، با دختری به نام کاناد برخورد می کند که مورد حمله یک هیولا قرار می گیرد. راین جان خود را به خطر می اندازد تا مطمئن شود که می تواند فرار کند، اما سپس هیولا را در یک ضربه به زمین می اندازد. معلوم می شود که کاناد از قبیله بی اندازه قدرتمند مردم گربه است، یکی از قوی ترین گونه ها! او مجذوب ترکیب استعداد و طبیعت لطیف او می شود و می پرسد: "آیا سعی می کنی مرا اهلی کنی؟" راین با قوی ترین دختر گوش گربه ای قرارداد می بندد و زندگی جدید خود را به عنوان یک ماجراجو آغاز می کند. قهرمانانی که او را از مهمانی بیرون کردند، و همچنین دیگر گونه های قوی تر، به قدرت او توجه می کنند.
استاد جاسوس گرگ و میش در کاری که میخواهد مخفیانه در مأموریتهای خطرناک به نام دنیایی بهتر انجام دهد، بهترین است. اما زمانی که او وظیفه نهایی غیرممکن را دریافت می کند - ازدواج کند و بچه دار شود - ممکن است بالاخره در سر او باشد! گرگ و میش کسی نیست که به دیگران وابسته باشد، کارش را برای او انجام میدهد و همسر و فرزندی را برای مأموریتش برای نفوذ به یک مدرسه خصوصی نخبگان به دست میآورد. چیزی که او نمی داند این است که همسری که انتخاب کرده یک قاتل است و فرزندی که او به فرزندی قبول کرده یک تله پات است!
ویروس مَردکُش: یک ویروس مرگبار که 99.9% مردهای زمین رو از بین برده. میزوهارا ریتو در طول 5 سال گذشته در خواب کرایوژنیکی بوده و تاچیبانا اریسا، دختر رویاهاش، رو تنها گذاشته. وقتی ریتو از خواب سرماییش بیدار میشه وارد یک دنیای عجیب از لحاظ جنسی میشه که توش خودش به عنوان باارزشترین منبع سیاره به حساب میاد. ریتو و چهار مرد باقیمونده دیگه صاحب ثروت زیادی میشن در ازای یک ماموریت: تا جایی که میتونن برای افزایش جمعیت زمین، زنها رو باردار کنن. در حالی که ریتو فقط میخواد اریسا رو پیدا کنه که 3 ساله گم شده. آیا ریتو میتونه نگاهش رو به هوسها ببنده و عشق واقعیش رو پیدا کنه؟
با بوجی، شاهزاده ای ناشنوا و ناتوان آشنا شوید که حتی نمی تواند شمشیر کودکان را به دست بگیرد. او به عنوان اولین پسر، سخت تلاش می کند و آرزو دارد که بزرگترین پادشاه جهان شود. با این حال، مردم پشت سر او درباره او به عنوان "یک شاهزاده بی ارزش" غر می زنند و "به هیچ وجه او نمی تواند پادشاه شود." به نظرتون بوجی میتونه به آرزوش برسه؟