سننت که سال ها مورد آزار و اذیت همسرش قرار گرفته، بیمار می شود و در بیمارستان بستری می شود. در حالی که درمانش ادامه دارد، شماره وکیل زینب را روی پنجره بیمارستان می بیند و درخواست کمک می کند. سنت نامه ای به او می دهد تا بعد از مرگش باز کند. این نامه پسر بزرگ سنه، هلیل و زینب را به هم نزدیک می کند، اما باعث درگیری بین برادران نیز می شود. اگرچه هلیل و زینپ برای Cennet با هم می آیند، اما یک عاشقانه بین آنها آغاز می شود.
عمر دمیر در اداره پلیس وان مشغول خدمت است . لطیفه دختری با اعتماد به نفس است که روی پای خودش ایستاده و به پول پدرش دل نبسته . لطیفه که در رم زندگی میکند و طراح جوهرات است برای جشن تولدش به استانبول میاد . در یک شب دختری که عمر قرار است با آن ازدواج کند به همراه پدر لطیفه در یک ماشین کشته پیدا میشوند.و این جنایت بزرگ پلی میشه برای ارتباط عمر و لطیفه . از یک طرف لطیفه توسط یک عده دزد و تبهکار که ادعا میکنن پدر لطیفه الماس های اونا رو دزدیده تهدید میشود از طرف دیگر عمر به دنبال پیدا کردن دلیل قتل نامزدش است …