داستان مردم روستایی است که در یک منطقه ی استپی زندگی میکنن و بخاطر شرایط نامساعد و امکانات کم خیلی ها مجبور به رفتن میشن و این رفتن ها هم باعث شکستن دل عاشق های زیادی میشه و هر وقت دل عاشقی شکسته بشه، صخره ای از کوه دل جدا میشه…
در دهه ی نود میلادی گروهی از نوجوانان دور هم جمع شده اند و تصمیم دارند کاری کنند که معلم محبوبشان عاشق شود. هدف آن ها این است که این معلم دلیلی برای ماندن در شهرشان داشته باشد و شهر را ترک نکند.
توبچگی با دنیای جنایتکار خودش غریبه نیست.. هرکی تو این دنیا باشه برای مخالفت با بی عدالتی قسم میخوره.. با بزرگ شدن و ثروتمند شدن، خودش منبع این بی عدالتی میشه.. از دوست داشتن دوری نمیکنه… دوست داشته شدن رو هم خیلی دوست داره… دوست داره تو چشم همه زنای زندگیش باشه:مامانش،همسرش،دخترش و دوست دخترش… خانوادشو خیلی عزیز میشمره… برای اونا مثل یه پدر فداکاره… یه دوست وفادار… یه برادر… یه رئیس عادل و بخشنده.. ولی برای زنده موندن مجادله میکنه،چون دولت برا رسیدن به خواسته های خود این آدمو مخالف خود میبینه
با زیرنویس چسبیده
در یک شهر کوچک ترکیه دو شاعر جوان سعی در زنده ماندن و زندگی کردن دارند در حالی که اشعار آن ها دیگر جذابیتی ندارد...