با زیرنویس چسبیده
پس از دریافت دستور تعویض در عملیات استریکس، لوید تصمیم می گیرد با تهیه غذای مورد علاقه کارگردان به آنیا کمک کند تا در مسابقه آشپزی در آکادمی Eden برنده شود تا از
محوریت این انیمه بر روی دانشآموزی به نام آساهی کاشیواگی است که یک روز صبح در راه مدرسه با تصادفات غیرعادی روبرو میشود - همه اینها مطابق با ثروت مبهمی تلویزیونی است که او آن روز صبح تماشا کرده بود و همه با یک برخورد ناگوار با یک نفر به پایان رسید. دختر اتفاقاً همه دخترانی که او ملاقات می کند دانش آموزان یا معلمان جدید مدرسه او هستند. شناخت قبلی آساهی از دختران، او را به سوء ظن یوشیو، که خود را "دوست آساهی" معرفی می کند، می کند. بعد از مدرسه، او یک نامه عاشقانه در کمد کفشش پیدا می کند که به او می گوید دوباره طبق بخت صبحگاهی به درخت گیلاس پشت مدرسه بیاید. آساهی به سمت درخت شکوفه گیلاس می رود تا ببیند چه چیزی در انتظارش است.
استاد جاسوس گرگ و میش در کاری که میخواهد مخفیانه در مأموریتهای خطرناک به نام دنیایی بهتر انجام دهد، بهترین است. اما زمانی که او وظیفه نهایی غیرممکن را دریافت می کند - ازدواج کند و بچه دار شود - ممکن است بالاخره در سر او باشد! گرگ و میش کسی نیست که به دیگران وابسته باشد، کارش را برای او انجام میدهد و همسر و فرزندی را برای مأموریتش برای نفوذ به یک مدرسه خصوصی نخبگان به دست میآورد. چیزی که او نمی داند این است که همسری که انتخاب کرده یک قاتل است و فرزندی که او به فرزندی قبول کرده یک تله پات است!
در بازی MMORPG Cross Reverie، ساکاموتو تاکویا اونقدر قدرت به دست اورده که برای این که بقیه بازیکن ها "شاه شیطانی" خطابش کنن کافی باشه. یه روز، با ظاهرش توی بازی به یه دنیای دیگه احضار میشه. اونجا دو نفر بهش میگن که "من احضارکننده واقعیم."
داستان در سال 2138 اتفاق می افتد ، عصری که در آن بازی های واقعیت مجازی در اوج خود هستند. روزی یک بازی آنلاین محبوب به نام ایگدراسیل را تعطیل می کنند اما شخصیت اصلی داستان “مومونگا” تصمیم میگیرد از بازی خارج نشود. مومونگا به عنوان قوی ترین جادوگر به شکل یه اسکلت در می آید. جهان به عوض شدن ادامه می دهد و شخصیت های غیر بازیکن (NPC) ها دارای احساسات می شوند. مومونگا بدون والدین یا دوستی یا موقعیتی در جامعه ، تلاش می کند تا بر جهان تازه ای که بازی بوده چیره شود.
نقطه آغاز داستان، جایی است که ناگهان به خاطر شیوع ویروسی مرموز، تمام انسان های بالای سیزده سال می میرند! حالا فرصت طلایی خون آشام هاست تا از ابهامات بیرون آمده و بر انسان های باقی مانده، یا همان بچه های زیر سیزده سال، حکومت کنند. چهارسال به همین منوال می گذرد تااینکه یوئیچیرو و میکائلا، با چند بچه دیگر، که قبل از این حوادث همگی باهم در یک یتیمخانه زندگی می کردند و خانواده هم محسوب می شدند، تصمیم به فرار از پیش خون آشام ها می گیرند اما…
داستان درباره ۷ شوالیه به نام های Seven Deadly Sin یا هفت گناه کبیره است که وظیفه حفاظت از پادشاه رو به عهده دارن. شوالیه های مقدس به اونها تهمت خیانت می زنن و اونا از دربار اخراج میشن. پرنسس الیزابث متوجه میشه که این تهمت یه دروغ بوده و شوالیه های مقدس این نقشه رو کشیدن تا بتونن پدرش رو بکشن و تاج و تخت رو بدست بیارن. ولی دیگه برای هر اقدامی خیلی دیر شده و شوالیه های مقدس نقشه خودشون رو عملی میکنن. حالا پرنسس الیزابت باید دنبال ۷ شوالیه Sin بگرده تا بتونه با کمک اونا تاج و تخت رو پس بگیره. ولی وقتی با اولین شوالیه، Meliodas، مواجه میشه در کمال تعجب می بینه که اون یه پسر بچه است که همراه یه خوک سخنگو یه کافه رو می گردونه و حتی یه شمشیر هم با خودش نداره.
"مادوکا" دختر بسیار مهربانی می باشد که مدتی است شب ها کابوس های بسیار وحشتناکی می بیند که در آن دختری با موهای سیاه در حال مبارزه با هیولا های ترسناک است. به همین دلیل او آرام و قرار ندارد تا زماتی که یک روز دختری با همان مشخصات، به مدرسه ی "مادوکا" می آید و او را نیز میشناسد. او به "مادوکا" پیشنهاد تبدیل شدن به یک دختر جادویی و مبارزه با جادوگران عجیب و غریب را میدهد...
"یوزورو اوتوناشی" پس از مرگش، در مدرسه به هوش می آید. گروهی از نوجوانان شورشی به رهبری "یوری ناکامورا"، مبارزه ای مسلحانه در مقابل دشمنی با قدرت ماورا الطبیعه که به آن "فرشته" می گویند را آغاز کرده اند...
یکی از خانوداه های اشراف زاده انگلیس، فانتوم هایو، سرپیشخدمتی به نام سباستین مایکلز دارند. او بدون شک دارای دانش کامل، رفتارهای بی نقص و استعداد هنرهای جسمانی است. اما بنا به دلایلی، وی به عنوان استادی ۱۲ ساله انجام وظیفه می کند.