آماندا والر یک تیم مخفی از هیولاهای زندانی ایجاد می کند که برای ماموریت هایی که برای انسان ها بسیار خطرناک تلقی می شوند استخدام می شوند. وقتی همه چیز شکست بخورد... آنها آخرین و بدترین گزینه شما هستند.
داستان سریال از جایی شروع می شود که تنش بین مردم فقیر شهر زیرزمینی "زاون" و شهر ثروتمندان "پیلت آور" بالا می گیرد و دو خواهر به نام های "وی" و "جینکس" در مرکز این ماجرا قرار دارند...
تاکهمیچی هانگاکی در بدترین شرایط زندگی خویش است که متوجه می شود دوست دختر سابق و تنها معشوقه زندگیش هیناتا تاچیبانا که در دوران راهنمایی باهم قرار می گذاشتند توسط دارو دسته تبهکاران " توکیو مانجی(صلیب شکسته卍)" کشته شده است، روز بعد از اطلاع از این حادثه تاکهماچی بر روی سکوی ایستگاه قطار بود که یک نفر او را از پشت هل می دهد و او بر روی ریل قطار می افتد، زمانی که تاکهماچی خود را برای مردن آماده کرده بود وقتی چشمان خود را باز می کند متوجه می شود که به دلایلی به 12 سال پیش که اوج دوران زندگی اش بود بازگشته است او برای نجات زندگی معشوقه اش تصمیم میگیرد که خودش را عوض کند و از اینجاست که انتقام او از زندگی شروع می شود.
این سریال در خصوص دورهی ای است که انسانها میتوانند ، وسایل کامپیوتری در بدن خود کار بگذارند یا بعد از مرگ مغزهای آنها میتواند در یک ربات زنده بماند. دولت ژاپن نیروی ویژهای متشکل از افسران سابق ارتش و پلیسهای ماهر به نام بخش امنیت عمومی نه به رهبری کاراکتر اصلی این مجموعه یعنی موتوکو کوساناگی ایجاد کرده که با تروریستها مقابله کنند.
داستان انیمه در مورد جوانی به نام سایتما است. سایتما یک ابرقهرمان است که تمام حریفانش با یک ضربه مشت او شکست می خورند و او از این موضوع ناراحت است. پس به دنبال حریفی میگردد که شکست دادنش سخت باشد و او را به چالش بکشد...
تو یه زندان تو ژاپن جوتارو کوجوی ۱۷ ساله زندگی می کنه: یه آدم وحشی، مبارز و خلافکار که یه نیروی غیر قابل کنترل تسخیرش کرده! سرتاسر دنیا نیروهای شیطانی در حال بیدار شدنن: “استند”ها، موجودات وحشتناک نامرئی که به حاملاشون قدرتهای بی نظیری می دن.جوجو برای نجات مادرش باید نیروی تاریک وجودش رو مهار کنه و به مصر سفر کنه تا خون آشام صد ساله ای که دنبال خون اعضا خونواده اشه رو شکست بده. ولی این راه رو به این آسونی نمی شه رفت؛ چون دشمنان زیادی قصد دارن در مقابلش ایستادگی کنن .
هانتر (شکارچی) فردی است که دور دنیا سفر میکند و هر جور ماموریت خطرناکی را انجام میدهد. از دستگیر کردن مجرم ها گرفته تا کنجکاوی و جستجوی سرزمین های ناشناخته به دنبال گنج. "گون" پسر جوانی است که پدرش چندین سال پیش، وقتی که یه هانتر بوده، ناپدید شده. "گون" باور دارد که اگر بتواند پا جای پای پدرش بگذارد، ممکن است روزی بتواند دوباره به او بپیوندد. بعد از اینکه "گون" 12 ساله میشود، خانه را ترک میکند و ماموریت شرکت در آزمون " هانتری " را امتحان میکند. آزمونی که بخاطر پیشرفت کندی که آزمون دهنده دارد و درصد بالای مرگش برای هانتر رسمی شدن حسابی معروف شده است. "گون" با "کوراپیکا" که به عشق انتقام زندست، "لوریو" که میخواهد در آینده دکتر شود و با "کیلوآ" که قبلا یک قاتل سرکش بوده دوست میشود و...