جینی دختر ۱۵ ساله ترشرو و جاهطلبی است که فکر میکند نسبت به مادر سی سالهی خود یعنی جورجیا میلر، از بلوغ فکری بیشتری برخوردار است و به راحتی میتواند مسائل را درک کند...
داستان درمورد یک کارآگاه است که عمیقا از غم و ناراحتی همسر و دخترش دلهره آور است. و به دنبال دختر ربوده شده اش در ایالات متحده است..
یک زن جوان بعد از مدت ها به شهر زادگاهش برمیگردد و به محض رسیدن با یک سری قتل های وحشتناک مواجه میشود در حالی که شباهت زیادی بین شیوه این قتل ها و قتل پدر و مادرش وجود دارد که سالها قبل کشته شدند...
یک دختر معمولی بنام کلاری در روز تولد 18 سالگی اش متوجه میشود که یک شکارچی سایه/Shadowhunter است. (گروهی متشکل از دورگه های انسان-فرشته که وظیفه شان کشتن شیاطین است) ! زمانی که مادر کلاری ربوده میشود او بهمراه چندی از دوستانش عازم سفری برای شکار شیاطین می شود تا سرنخ هایی از مادرش پیدا کند...
در دنیایی که از آن ویرانه ای پر از زامبی ها باقی مانده است، انسان های سالم زندگی معمولی ای دارند، اما منابع دارویی آن ها رو به اتمام است...
داستان در آینده ای نزدیک اتفاق می افتد. زمانی که موجوداتی از سیارهای دیگر به نام وتانها بعد از نابودی محل زندگیشان برای زندگی به زمین می آیند. بین آنها و زمینیها جنگی در میگیرد که طی آن زمین دگرگون شده و به سیارهای جدید مبدل میشود. سیارهای پر از خطر برای تمام ساکنین آن. در این بین عدهای متشکل از زمینیها و بیگانگان متحد شده و شهری میسازند به نام دیفاینس.
در سال 1890 (ویلیام مرداک) از تکنیک های رادیکال پزشکی قانونی از جمله شواهد انگشت نگاری و ردیابی، برای حل برخی از وحشتناک ترین قتل های شهر استفاده میکرد...