یک جادوگر جوان به نام نیموء در سفر خود برای یافتن یک شمشیر قدرتمند باستانی با جوانی به نام آرتور مواجه شده و...
در سال ۱۸۹۷ میلادی و در دوران فرمانروایی ملکه ویکتوریا، کنت دراکولای خونآشام، نقشههای شرورانه خود را علیه اهالی شهر لندن طرحریزی می کند...
راس پولدارک تصمیم میگیرد برای اینکه به جرم قاچاق محاکمه نشود، دختر مورد علاقه اش الیزابت را ترک میکند و به ارتش ملحق شود. وقتی 3 سال بعد به خانه بر میگردد متوجه میشود که پدرش مُرده، خانه بزرگ آنها ویران شده، ثروتشان از دست رفته و معشوقه اش به نامزدی پسر عمویش در آمده است. او در راه برگشت به خانه دختری را از کتک خوردن نجات میدهد و او را به عنوان خدمتکار آشپزخانه استخدام میکند، اما همشهریهایش از برگشتن بچه پولدار شهرشان که قصد پس گرفتن موقعیتش اجتماعیش را دارد زیاد راضی نیستند و همین باعث ایجاد بر خوردهایی بین آنها و راس میشود که عواقب ناخوشایندی را برای وی در پی دارد...