یک نوجوان از طبقه متوسط جامعه از خانه فرار می کند و تصمیم می گیرد به عنوان یک فاحشه تلفنی مشغول به کار شود. در مدت کوتاهی ، او برونا سرفستیستینا می شود و پس از نوشتن برنامه روزانه خود در یک وبلاگ ، به بدنامی شهرت می یابد.
دیگو کارگردانی است که در آستانهی مرگ قرار دارد و کسانی که کنار او هستند از اوقات تلخ فعلی اش راضی نیستند. خیلی بعید است که دیگو زنده بماند، اما اگر بر فرض محال او موفق شد، این بدان معناست که او باید راه و روش درست زندگی کردن را یاد بگیرد...