ارتباط کلید زنده ماندن نه غریبه است که توسط مردی نقابدار ربوده شده و به آنها گفته شده هر ده دقیقه یکی از آنها کشته خواهد شد تا اینکه کشف کنند چرا آنجا هستند!
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
در سان فرانسیسکو، یک نقاش کارتون بنام «رابرت گریاسمت» (جیک جینلنهال) به یک کارآگاه آماتور تبدیل شده و غرق در گرفتن رد قاتلی سریالی بنام «زودیاک» میشود.
داستان از آنجا شروع میشود که پدر خانواده فوت میکند که دارای کمپانی مرکبات است و داستان های مربوط به زندگی خانواده شروع میشود به نشان دادن …
سریال تلویزیونی امریکایی است که داستان بازماندگان یک سقوط هواپیما در جزیرهای در مناطق گرمسیری مدار راس السرطان را بازگو میکند که پس از صحبتهای سرمهماندار در پرواز بین سیدنی- لس آنجلس در جایی در اقیانوس ارام سقوط میکند. هر قسمت سریال، شامل زندگی هر کدام از بازماندگان در جزیره و قسمتی از زندگی گذشتهٔ او میباشد …
قهرمان این سریال، جک باوئر، یک مامور واحد ضدتروریستی دولت آمریکا است که ظرف ۲۴ ساعت که نمایش آن ۲۴ قسمت یا یک فصل تلویزیونی به طول میانجامد، یک حمله تروریستی یا توطئه برای نابودی میلیونها نفر را خنثی میکند...
گروهی از بچه های دردسرساز فوتبال را یاد گرفته و تبدیل به قهرمان می شوند.آنها خود را شناخته،دوستانی پیدا کرده و مشکلات شخصی و خانوادگی خود را حل می کنند...
جان مایه اصلی داستان حول زندگی شخصی و کاری کارمندان، پرستاران و دکترهای یک اتاق اورژانس میگذرد. این سریال در سال های ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۹ پخش شده است و داستان آن براساس زندگی واقعی "مایکل کرکتون" است که در سال ۱۹۷۴ پزشک یار یک بیمارستان بود. ER مخفف عبارت Emergency room به معنی اتاق اورژانس است. این سریال در مدت ۱۵ سال پخش مداوم هیچگاه از بازدید آن کاسته نشد و با کسب امتیاز ۸ از دید مخاطبان به کار خود پایان داد. نکته جالب توجه درباره این سریال حضور کلکسیونی از بازیگران و سوپر استار های معروف هالیوود در نقش های مختلف و به عنوان مهمان است.
زمانی که پدر استونمن فوت می کند، او تنها می ماند و باید از مادرش و زمین هایشان مراقبت کند. اما برای این کارها به پول نیاز پیدا می کند و تصمیم می گیرد عضو یک مسابقه سگ دوانی در کوهستان های برفی شود...…
کاليفرنيا، سال 1930. در اوج بحران اقتصادي امريکا، دو کارگر کشاورزي دوره گرد به نام هاي «لني» (مالکوويچ) که مردي است غول پيکر و کند ذهن، و رفيق تيز و حاضر جوابش، «جرج» (سينيسي)، در شهري جديد در يک مزرعه ي دامپروري کاري پيدا مي کنند. اما «کرلي» (سيماسکو)، پسر صاحب مزرعه از همان نگاه اول از آن دو بدش مي آيد و مدام دنبال بهانه مي گردد تا با «لني» دعوا راه بيندازد.