خانم مارپل عضو هئیت اجرایی یک گروه کشتیران می شود ولی یکی از همکارانش مسموم شده و افسران دیگر یکی پس از دیگری به قتل می رسند...
یک پیرمرد ثروتمند به نظر میرسد که به دلیل مواجه با یک گربه از ترس مرده، اما خانم مارپل باور نمیکند و مشکوک میشود که یکی از چهار بستگانش او را به خاطر ثروتش به قتل رسانده اند...
خانم مارپل از پنجره قطار شاهد عبور قطار دیگریست و مشاهده میکند در قطار دیگری دختری را به قتل میرسانند ولی پلیس ها حرف او را باور نمیکنند و او را پیر دختری ابله میپندارند تا اینکه …
یک اشراف زادهی ساده و بی تکلف که در جستجوی شغل است، میان عموی سودجو و کارگران مهاجم گرفتار می شود...
“خانم مارپل” تنها عضو هیئت منصفه است که به بیگناهی یک متهم به قتل باور دارد.او به یک گروه نمایشی می پیوندد تا قاتل واقعی را پیدا کند…