عده ای از اسرای آلمانی به همراه فرماندهشان اقدام به فرار از اردوگاه متفقین می کنند و پس از تلاشهای بسیار خود را به ساحل دریا می رسانند که در آنجا چند قایق آلمانی طبق هماهنگی قبلی آماده اند تا آنها را به زیردریایی خود منتقل کنند ولی در همان موقع نیروهای دشمن از راه می رسند. و فرمانده به همراه چند نفر دیگر از خود گذشتگی کرده و با دشمن درگیر می شوند...
"استیون ددالوس"، که در خیالاتش خود را یک شاعر می داند، در طول گشت و گذار در شهر، حس پدرانه و دوستانه به "لئوپلد بلوم"، یک یهودی میانسال پیدا می کند و...