با زیرنویس چسبیده
اینبار در ششمین قسمت سری فیلم های رجب ایودیک، رجب به کنیا سفر میکند تا ماجراجویی های جدیدی را در آنجا آغاز کند و…
با زیرنویس چسبیده
با زیرنویس چسبیده
باریش و فوسون در یک دانشگاه باهم درس میخوانند و این مورد شروع داستان عشق بزرگ آنهاست. باریش که دانشجوی معماری است و به عنوان تفریح ، موسیقی کار میکنه , تا وقتی که با فوسون اشنا می شود و ...
علی سنای و ایلبر در یک شرکت با هم شریک هستند. زمانی که شرکت خلاقشان شروع به ریزش میکند، آنها تصمیم میگیرند به نمایشگاه باغبانی که در صوفیه واقع شده بروند تا با افراد جدیدی ملاقات کنند بلکه بتوانند کسب و کار جدیدی برای خودشان دست و پا کنند. اما همه چیز اشتباه پیش میرود و آنها در مسیر غلطی قرار میگیرند. سنای و ایلبر بیخیال رویاهای ثروتمند شدن می شوند تا جلوی نیروی قدرتمندی که میتواند باعث نابودی بشریت شود را بگیرند.
رضا یک راننده مینی بوس است . یک روز رضا با یک دختر خیلی خوشگل به نام آیپَری که در عین حال قلب مهربانی هم دارد آشنا میشود و بعد از این آشنایی اتفاقات کمیک فیلم شروع میشود …
حنیفه از دانشکده بهداشت فارغ التحصیل شده و در بیمارستان شهر برای پرستار شدن شروع به کار کرده و به همراه خواهر متضاد خودش خدیجه ، در یک شهر محافظه کار در حال زندگی کردن هستند . هر اندازه که حنیفه خجالتی و درونگرا است خدیجه به همان اندازه شیطون ، حرف گوش نکن و خودسر است . در حالیکه حنیفه از روی عشقش به ادبیات به شکل پنهانی یک دفتر شعر به همراه دارد ، خدیجه در حد فراموش کردن همه آدم های اطرافش مجذوب آهنگ خواندن است . یک روز تارِک پسر قائم مقام جدید به مرکز شهر می آید و زندگی هر دو خواهر از آن روز به بعد به طور کلی عوض میشود …
با زیرنویس چسبیده
در ادامه قسمت های قبلی این بار رجب ایودیک مربی گری تیم بچه های محله را که در تنها زمین خاکی خالی محله که خود رجب هم از کودکی در آنجا فوتبال بازی می کرد را به عهده گرفته است. در همین حال او در می یابد که این زمین قرار است به یک پیمان کار فروخته شود...
با زیرنویس چسبیده
داستان در مورد دختری به نام ایلول هست که زندگی خوبی دارد تا زمانی که در یک حادثه ناگوار ماه گذشته را که در جزیره «Bozcaada» بوده؛ فراموش می کند…
برای اینکه "تریک" اهل سیواس و "مونیکای" اهل لتونی بتوانند در یک کشور کار کنند، فوراً باید ازدواج کنند. فقط برای پدر داماد اسماعیل واجب است که یک عروسی بی حرف و حدیث برپا کند. در شهر سیواس شرایط برپایی عروسی سخت می باشد و امکانات اسماعیل هم بسیار کم است. از همین رو کل شهر به کمکش می آیند...
یک شب که متین از نوشته های خود ناامید شده بود، به یک بار می رود و در آنجا با دختری به نام دویوگو آشنا می شود. پس از اینکه شب را در کنار یکدیگر سپری می کنند، دویوگو قبل از اینکه متین بیدار شود آنجا را ترک می کند و یک نامه برای او می گذارد. پس از ملاقات بعدی آنها متین کنجکاو می شود تا بیشتر درباره ی دختر بداند و به همین خاطر او را دنبال می کند و چیزی که مشاهده می کند باعث ایجاد یک عشق ابدی بین آن دو می شود...