با زیرنویس چسبیده
زمانی که یک مهندس جوان با استفاده از تکنولوژی تهدیدی برای جهان محسوب می شود، فرشتگاه چارلی از راه می رسند تا مشکل را برطرف نمایند و...
سه چیز در زندگی را نمی توان پنهان کرد "عشق، دود و بی پولی". جامعه اجتماعی و وقایع پشت دنیای تجارت بیان می شود.
ایلول به خاطر پدر و مادرش کودکی سختی را پشت سر گذاشته ، و در دوران دبیرستان پدرش اورا در خانه ی مادر بزرگش تو مارماریس ترک کرده است ، رفتن او پیش مادر بزرگش ، برای او فرصتی هست که زندگی اش را از نو بسازد ، او به وسیله ی آشنایی با اقا معلم (علی ) زندگی اش را از نو میسازد ….
ایلول 16 ساله تو یه خونه کوچک با مامانش مسعوده،خواهرش بوشرا و پدرخوندش کمال زندگی میکنه کمال به ایلول تجاوز میکنه،ماجرارو به مامانش تعریف میکنه،مامانش بعد کلی فکر کردن چاره ای پیدا میکنه،ایلول رو به بهزیستی میزاره..تو خونه روبروی بهزیستی “جمره” زندگی میکنه دو سه متر اونورتر از بهزیستی تو خونه جمره اینا زندگی خیلی متفاوته،یه زندگی مجلل… مدیر بهزیستی فریده، ایلول رو که مامانش به بهزیستی سپردتش رو میخواد دلداری بده از آن شب به بعد زندگی تو بهزیستی ایلول شروع میشه..
پویراز مردی که به آخر خط رسیده او همه چیزیش رو از جمله کارش ، همسرش و پسرش رو از دست داده ولی علا رغم همه ی این مشکلات تونسته سر پا بایسته . پسر پویراز که خیلی برای او اهمیت داره در دستای پدر زنش هستش او که در فکر گرفتن پسرش بود از طرفه مافوق سابقش با یه پیشنهاد رو به رو میشه که مجبور میشه قبولش کنه . پیشنهاد مافوق سابق پویراز نزدیک شدن اون به شخصی بنام باهریه که پدر مافیا هستش در این میان او با دختری بنام عایشه گل آشنا میشه و کم کم به اون دل می بنده در حالی که نمی دونه اون دختر ….
یک شب که متین از نوشته های خود ناامید شده بود، به یک بار می رود و در آنجا با دختری به نام دویوگو آشنا می شود. پس از اینکه شب را در کنار یکدیگر سپری می کنند، دویوگو قبل از اینکه متین بیدار شود آنجا را ترک می کند و یک نامه برای او می گذارد. پس از ملاقات بعدی آنها متین کنجکاو می شود تا بیشتر درباره ی دختر بداند و به همین خاطر او را دنبال می کند و چیزی که مشاهده می کند باعث ایجاد یک عشق ابدی بین آن دو می شود...