جسیکا از دوران کودکی خود با خوابیدن مشکل داشته و با کابوس های خواب های خود در گیر میشود. همین قضیه باعث می شود به همراه دوست پسرش، شان، بر روی این قضیه مطالعه کنند تا منشاء این کابوس ها را پیدا کنند...
"فردی" و دوستانش شغلی ندارند. آنها تلاش می کنند وقت خود را با چرخیدن بوسیله موتور سیکلت های خود و خالی کردن خشم خود بر سر مهاجران عرب سپری کنند."فردی" عاشق "ماری"، صندوقدار سوپرمارکت محل است. وقتی یک جوان عرب به نام "قادر" به "ماری" پیشنهاد ازدواج می دهد، او و دوستانش تصمیم می گیرند به او درسی بزرگ بدهند...